ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

هر عاشقی دوست داره عشقش فقط برا خودش باشه الا من ، که دوست دارم تو ، عشق همه عالم باشی ! یا علی

75. محرومیت از حق

ممسوس | يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۹ ق.ظ

به خدا سوگند! پس از رحلت پیامبر اکرم (ص ) تاکنون ، از حق خویشتن محروم مانده ام ، و دیگران را به ناحق بر من مقدم داشته اند.

نهج البلاغه ، خطبه 6

نظر خواهى از على (ع ) و گفتار آن حضرت

پس از غصب ولایت از على (ع ) دوازده نفر به محضر امیرالمؤ منان (ع ) رسیدند و عرض کردند: (اى امیرمؤ منان ! تحقیقا تو سزاوارترین و بهترین افراد به مقام رهبرى هستى ، زیرا ما از رسول خدا (ص ) شنیدیم که فرمود:
على مع الحق و الحق مع على ، یمل مع الحق کیف مال .
(على با حق است و حق با على است ، و هر جا حق بگردد، على همان جا مى گردد).
ما تصمیم گرفته ایم ، نزد ابوبکر برویم و او را از بالاى منبر رسول خدا (ص ) پایین آوریم به حضور شما آمده ایم تا در این باره با شما مشورت کنیم و نظر شما را بخواهیم و آنچه دستور دهى ، همان را عمل کنیم .
امیرمؤ منان على (ع ) فرمود: اگر چنین کنید، بین شما و آنها جنگى بروز مى کند، و شما همچون سرمه چشم یا نمک طعام اندک هستید، امت اجتماع کرده اند و سخن پیامبرشان را ترک نموده اند، و به خداوند دروغ بسته اند، من در این باره با اهل بیت خودم مشورت کردم ، آنها سفارش به سکوت کردند چرا که به کینه توزى و دشمنى مخالفان نسبت به خدا و اهل بیت رسول خدا (ص ) اطلاع داشتند.
آنها همان کینه هاى زمان جاهلیت را تعقیب مى کنند و مى خواهند انتقام آن زمان را بکشند، تا این که فرمود:
(ولى نزد ابوبکر بروید آنچه را که از پیامبر (ص ) خود (در شاءن من ) شنیده اید به او خبر دهید، و او را از شبهه خارج سازید تا این موضوع ، حجت را بر ضد او نیرومندتر کند، و عقوبت او را هنگامى که در پیشگاه خدا قرار مى گیرد رساتر نماید، که پیامبر خدا را نافرمان کرده و با او مخالفت نموده است !)
این دوازده نفر به مسجد رفتند و آن روز، روز جمعه (چهارمین روز رحلت رسول خدا (ص ) بود، اطراف منبر رسول خدا (ص ) را احاطه نمودند.
وقتى که ابوبکر به منبر رفت ، هر یک از آن دوازده نفر سخنى را (به طور مستدل ) به ابوبکر گفتند، و از حق و شاءن على (ع ) دفاع نمودند و گفتار پیامبر (ص ) را در فضایل على (ع ) به یاد او آوردند، که براى رعایت اختصار از ذکر آن سخنان ، خوددارى شد.

ناسخ التواریخ خلفا (چاپ رحلى )، ص 32 تا 40 آمده است .


نخستین کسى که با ابوبکر سخن گفت : خالد بن سعید بن عاص بود، سپس ‍ بقیه مهاجران ، و بعد از آنها انصار، سخن گفتند.
روایت شده وقتى که آنها از گفتار خود فارغ شدند، ابوبکر در بالاى منبر درمانده شد و جواب عقلایى بر رد آنها نداد جز این که گفت :
و لیتکم و لست بخیرکم ، اقیلونى اقیلونى .
(ولایت بر شما شایسته من نیست و من بهترین شما نیستم ، بیعت خود را نسبت به من فسخ کنید و بشکنید).
عمر بن خطّاب فریاد زد انزل عنها یالکع ... (اى فرومایه ! از منبر پایین بیا، وقتى که تو قدرت پاسخگویى به استدلالات قریش را ندارى ، چرا خود را در چنین مقامى قرار داده اى ؟ سوگند به خدا تصمیم گرفته ام تو را از این مقام خلع کنم و آن را (سالم ) غلام آزاده شده خذیفه بسپارم .
ابوبکر از منبر پایین آمده ، سپس دست عمر را گرفت و او را به خانه برد. سه روز در خانه ماندند و به مسجد رسول خدا (ص ) نرفتند.

رنج هاو فریادهاى فاطمه (س )، ص 120 و 121.

نظرات  (۱)

ممنون!
پاسخ:
یا علی !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی