واقعا نمی دونم چی بگم ...
باید دیگه چه اتفاقی بیافتد که ما به خود بیاییم ...
یعنی این همه جسارت به مذهب حقه تشیع در عربستان و پاکستان و افغانستان و مصر و سوریه و ... بس نبود ، حالا باید شاهد باشیم در کشور عزیزمان که مفتخر به پذیرفتن مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی می باشد ، آن هم در شب عید الله اکبر ، عید سعید غدیر خم در روزنامه ای رسمی ، آن چه مخالفان هم تا کنون در مورد واقعه بزرگ غدیر و شخصیت امیرالمومنین جرات نکردند ، بیان کنند را بیان کرده و به به مقدس ترین مقدسات مذهب حقه تشیع اینگونه وقیحانه جسارت شود !!
ما را چه شده ؟!
یعنی این ماجرا به اندازه کشیدن خلخال از پای زن یهودی نیست که حضرت فرمودند اگر کسی از شنیدنش بمیره ، حق داره !! برای ما مهم نیست ؟!!
مایی که همه وجودمون مدیون نفس های امام عصر هست ، در قبال سکوت در مقابل این بی حرمتی ها چه جوابی به حضرتش می دهیم ؟!!
آیا این مصداق نمک خوردن و نمکدان شکستن نیست !
اگر امروز سکوت کردیم و فردا کار به جاهای دیگر کشید چه ؟!!
بعضی وقتها فکر می کنم اگر خدای نکرده یه روزی جای محکمات اعتقادی ما و این وهابی ها عوض می شد ، چی می شد ؟!!
یعنی این همه آیه و روایت دوست و دشمن که در حقانیت شیعه هست و مخالف وهابیت ، برعکس بود !
به نظرم که همون اولین روزای بعد شهادت پیامبر ص کلکمون کنده بود !!
چرا این قدر بی خیالیم !
چرا بیدار نمی شویم !
اونا تو باطلشون اینقدر قوی که تا صفحه اول روزنامه رسمی کشور امام زمان عج پیش اومدن ، ما تو حقمون اینقدر ضعیف که ... !
...
« ... من حاضر هستم ده نفر از شما را
بدهم و یک نفر از لشکریان معاویه را بگیرم. آنها در باطلشان محکم هستند. اما شما در
حقتان سست هستید ...
... ای کاش من
دو یارمثل حمزه داشتم ...
... شما در ظاهر شبیه مرد هستید. ولی نامرد هستید ...
... خون به دلم
کردید ...
... خدا من را از شما نجات بگیرد ...
... شگفتا، به خدا که هماهنگی این مردم، در باطل خویش
و پراکندگی شما در حق، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند، زشت بادید و از
اندوه بیرون نیایید که آماج تیر بلائید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید ! با شما
پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشائید! خدا را نافرمانی می کنید و خشنودی می نمائید.
اگر در تابستان شما را بخوانم، گوئید، هوا سخت گرم است، مهلتی ده تا گرما کمتر شود.
اگر در زمستان فرمان دهم، گوئید: سخت سرد است مهلتی ده تا سرما از بلاد ما دور شود.
شما که از گرما و سرما چنین می گریزید با شمشیر آخته کجا می ستیزید؟
ای نامردان به
صورت مرد، ای کم خردان نازپرورده، کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم که به خدا، پایان
این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت! خدایتان بمیرانندتان ! که دلم از
دست شما پرخون است و سینه ام مالامال خشم شما مردم دون که پیاپی جرعه اندوه به کامم
می ریزید و با نافرمانی و فروگذاری جانبم، کار را در هم می آمیزید ! ... . »
بخشی از درد دلهای امیر غریب عالم امیرالمومنین علیه السلام خطاب به یارانش (!) که انشاالله شامل ما نشود !!در زیر متن اصلی یادداشت صفحه اول روزنامه بهار مورخ چهارشنبه اول آبان ماه 1392 و در ادامه جوابیه استاد ابوالقاسمی رو خدمتتون تقدیم می کنم :