56. سکوت براى حفظ اسلام
على (ع ) فرمودند: شگفتا! ابوبکر که در حیات خود، از مردم مى خواست
عذرش را بپذیرند و (با وجود من ) وى را از خلافت معذور دارند، خود هنگام مرگ عروس
خلافت را براى دیگرى کابین بست ! و چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهره گیرى
کردند.
(مرکب ) خلافت را در اختیار کسى (عمر) قرار داد، که کلامش خشن ، دیدارش
رنج آور، اشتباهش بسیار و عذر خواهى اش بى شمار بود. به سوارى شبیه بود که بر پشت
شترى سرکش نشسته ، چنانچه مهار را محکم کشد، پره هاى بینى شتر پاره شود، و اگر
آزاد گذارد، در پرتگاه هلاکت سقوط کند.
به خدا! مردم در ناراحتى و رنج عجیبى گرفتار آمده بودند و من در این
مدت طولانى با محنت و عذاب ، چاره اى جز شکیبایى نداشتم . سرانجام روزگار او (عمر)
هم سپرى شد.
عمر (خلافت ) را در گروهى به شورا گذاشت و به پندارش مرا نیز از آنها
محسوب داشت !
پناه به خدا از این شورا! راستى من از نخستین آنها، چه کم داشتم که
درباره من به تردید افتادند و اکنون کارم به جایى رسیده که مرا همسنگ اینان (اعضا
شورا) قرار دهند؟ لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان هم آهنگى ورزیدم (و براى مصالح
مسلمین ) در شوراى آنها حضور یافتم . یکى از آنان به خاطر کینه اش از من روى
برتافت و دیگرى خویشاوندى را (بر حقیقت ) مقدم داشت ، اعراض آن یکى هم جهاتى داشت
، که ذکر آن خوشایند نیست .
نهج البلاغه ، خطبه 3.