ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

هر عاشقی دوست داره عشقش فقط برا خودش باشه الا من ، که دوست دارم تو ، عشق همه عالم باشی ! یا علی

از طرفى گذشت زمان به نفع دستگاه خلافت و تثبیت پایه هاى حکومت و به زیان خاندان رسالت بود، و در این شرایط نهضت و قیام امام براى گرفتن حق خویش در آن اوضاع به نفع اسلام جوان و جامعه نو بنیاداسلامى نبود ، از این جهت پس از مدتى مقاومت بخاطر مصالح دیگر ناچار به بیعت با آنان شد. ولى این بیعت کردن را نمى توان دلیل بر مشروّعیت خلافت خلفاء از دید امیرالمؤمنین دانست چنانچه صلح امام حسن (علیه السلام) و بیعت او با معاویة را نمى توان دلیل بر مشروعیّت خلافت معاویه دانست، بلکه امام بنابر مصالحى با حکومت خلفاى قبل از خودش موافقت و بیعت نموده است.

اینک برخى از عوامل این بیعت ناخواسته و تحمیلى را ذکر مى کنیم;


1ـ نداشتن یاران براى گرفتن خلافت .

امام در یکى از سخنرانیهاى خود علت آنرا نداشتن یاران و از بین رفتن اهل بیت نزدیک خویش معرّفى مى کند:

فنظرتُ فاذا لیس لى مُعینٌ اِلاّ اَهْلُ بیتى فَضَنِنْتُ بهم عَنِ الموت و اَغْضَیتُ عَلَى الْقذى و شَرِبْتُ عَلَى الشَّجى وَصَبَرْتُ عَلى اَخْذِالکَظْمَ وَعَلى اَمَرَّ مِنْ طعم العَلْقم.

* * *

پس از رحلت پیامبر در کار خویش اندیشدم، در برابر صف آرایى قریش جز اهل بیت خود یار و یاورى ندیدم. پس به مرگ آنها راضى نشدم و چشمى را که در آن خاشاک رفته بود فروبستم و با گلویى که استخوان در آن گیر کرده بود نوشیدم و برگرفتگى راه نفس و بر حوادث تلخ تر از زهر صبر کردم.

شارحین نهج البلاغه در ذیل این خطبه، این سخن را از امام نقل مى کنند: لَوْ وَجَدْتُ اربعینَ ذَوى عَزْم مِنْهُم لَنا هَضْتُ القوم.

اگر چهل مرد مصمم مى داشتم براى گرفتن حقّم قیام مى کردم.


2ـ ارتداد قبایل عرب از اسلام

در نامه اى که امام به مصریان مى نویسد علّت قیام نکردن و بیعت کردن با ابوبکر را ارتداد قبائل عرب ذکر مى کند.

...فلمّا مَضى (علیه السلام) تنازع المسلمون الامر من بعده: فواللهِ ما کان یُلْقى فى رُوعى وَلایخطر بِبالى ان العرب تُزْعِجُ هذا الامرَ مِنْ بعده (صلى الله علیه وآله وسلم) عن اهلِ بیته، و لااَنَّهم مُنَحُّوه عَنّى مِن بعده، فما راعَنى اِلاّ انثیال الناسِ على فُلان یبایعونه، فامسکت یَدى حتى رأیتُ راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الى مَحق دین محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم)، فخشیتُ اِنْ لَم اَنْصُرِ الاسلامَ و اَهله اَرى فیه ثَلْماً او هَدْماً تکونُ المصیبةُ به عَلىّ اعظم من فوت ولایتکم التّى هِىَ متاعُ ایّام قلائل، یزول منها ما کان کما یزول السَّراب او کما ینقشّع السحاب فنهضت فى تلک الاحداث حتّى زاحَ الباطلُ و زهق واطَمَانَ الدینُ وتَنَهْنَه.

همین که پیامبر رحلت کرد مسلمانان در امر خلافت و جانشینى او اختلاف کردند، به خدا قسم من هرگز فکر نمى کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر بگرداند ـ و در جاى دیگر قرار دهد ـ و مرا از آن دور سازد، تنها چیزى که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان بود که با او بیعت مى کردند، دست نگه داشتم و از بیعت کردن خوددارى کردم. تا اینکه دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دین محمّد را نابود سازند در اینجا بود که ترسیدم که اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم باید شاهد نابودى و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن براى من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر است از حکومت چند روزه اى که به زودى مانند سراب از بین مى رود، پس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یارى کردم تا آنکه باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.

ابن ابى الحدید معتزلى شارح نهج البلاغه پس از نقل این قسمت از نامه امام داستانى را از تاریخ طبرى نقل مى کند که خلاصه اش چنین است.

پس از رحلت رسول خدا قبائل اسد و غطفان و ثعلبه و قیس و گروهى از بنى کنانه در اطراف مدینه اجتماع کردند و نمایندگانى به سوى ابوبکر فرستادند و از او درخواست کردند که آنها را از پرداخت زکات معاف دارد. ابوبکر در جواب گفت که این قبایل اگر از ریسمانى که با آنها پاى شتر را مى بندند از من دریغ کنند با آنها خواهم جنگید. و نمایندگان قبائل پاسخ را به مردمشان رساندند و در ضمن آنها را از ضعف مسلمین و کمى جمعیت آنان آگاه کردند و آنان را براى حمله به مدینه به طمع انداختند. ابوبکر و مسلمانان از قضیه مطلع شدند و ابوبکر مسلمانان را مخاطب قرار داد که نمایندگان آنها جمعیت اندک شما را دیدند و منتظر شبیخون آنها باشید، فاصله شما با آنها زیاد نیست و از ما توقعاتى داشته اند که نپذیرفتیم پس آماده مقابله باشید. پس على به تنهایى حرکت کرد و حراست یکى از گذرگاههاى مدینه را به عهده گرفت و طلحه ، زبیر ، عبدالله بن مسعود و گروهى از مسلمانان گذرگاههاى دیگر مدینه را در اختیار گرفتند و چیزى نگذشت که نخستین گروه دشمن به قصد شبیخون به سوى مدینه روى آوردند که با مسلمانان مواجه شدند ... تا اینکه دارد مسلمانان پس از مدتى دشمنان را شکست دادند و با پیروزى به مدینه بازگشتند.

ابن ابى الحدید پس از نقل این داستان مى گوید: این قصه قیام امام در ایام خلافت ابوبکر است که در این نامه به آن اشاره کرده است . مثل اینکه این سخن امام پاسخ به سخن گوینده اى است که تصور مى کرد که امام بخاطر ابوبکر حرکت کرده و به فرمان او جنگید. امام عذرشان را در این قیام بیان کردند و فرمودند موضوع چنان نیست که او گمان کرده است بلکه قیام او از باب دفع ضرر از جان و دین بوده و این امرى است واجب چه اینکه براى مردم امام و پیشوایى باشد یا نباشد.

حقیقت نیز همین است ، امام به خاطر مصلحت اسلام که مهمتر و با ارزش تر از نرسیدن به خلافت است به یارى اسلام و مسلمین شتافت و در مقام نظرخواهى خلفا از ایشان، کمال اخلاص و خیرخواهى را از خود نشان مى داد. چرا که مصلحت اسلام و مسلمین در کار بود نه مصلحت افراد. پس این حمایت ها و خیرخواهى هاى امام نسبت به مصالح اسلام و مسلمین را نمى توان دلیل بر رضایت امام از خلافت خلفادانست . ما این مسأله را در جزوه اى تحت عنوان «نظریه تفکیک خلافت از امامت» مورد بررسى قرار داده و به همان بسنده مى کنیم.


3 ـ عُقده هاى درونى قریش

در مواردى امام (علیه السلام) غضب خلافت را به عوامل و عقده هاى درونى قریش نسبت به خودش مى داند.

امام در پاسخ سائل، که در بحبوحه جنگ صفین پرسیده بود: چگونه قریش شما را از مقام خلافت که از همه سزاوارتر بودید کنار زدند؟ فرمود: ... فَاِنَّها کانت اثرةً شَحَّتْ عَلَیْها نفوسُ قوم وَسَخَتْ عنهانفوسُ اخرین وَالحکَمَ اللّه واَالمَعْودُ الیه القیامة.

رهبرى امّت و خلافت از آن ما بود، اما گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى هم از آن چشم پوشیدند داور میان ما و آنها خداست و بازگشت همه به سوى اوست.

از طرفى جامعه اسلامى در آن ایّام سخت دچار اختلاف داخلى و دودستگى شده بود اختلاف مهاجرین با انصار در سقیفه ، قریش با بنى هاشم وجود منافقین و ارتداد بعضى از قبایل عرب ... در یک چنین جوّى، یک جنگ داخلى و خونریزى کوچک چه بسا موجب انفجارهایى در داخل و خارج مدینه مى شد، و در چنین شرایطى اگر امام (صلى الله علیه وآله وسلم) براى گرفتن حقّش به قوّه قهریه متوسّل مى شد چه بسا این سر از جنگ داخلى بزرگ و ارتداد افراد به جاهلیت و شکاف در وحدت مسلمین درمى آورد، ازین جهت امام صبر و بردبارى را پیش گرفتند و با شرایطى که برایش پیش آورده بودند ساختند.

این فرازها و فرازهاى دیگر دلالت دارند که امام پس از یأس و نومیدى از گرفتن حق، و نداشتن یاور، و ارتداد بعضى از قبائل عرب و اختلافات داخلى و وجود منافقین و جدید الاسلامها و ... ناچار به بیعت با خلیفه شد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی