41. شکایت از غاصبین ولایت
به خدا سوگند! هرگز فکر نمى کردم ، و به خاطرم خطور نمى کرد که عرب بعد از پیامبر(ص )، امر امامت و رهبرى را از اهل بیت او برگرداند (و در جاى دیگر قرار دهد و باور نمى کردم ) مرا از عهده دار شدن آن باز دارد. تنها چیزى که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف ابوبکر... بود براى بیعت کردن با او، پس من دست بر روى دست گذاشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهى از اسلام باز گشته و مى خواهند دین محمد (ص ) را نابود سازند. (در این جا بود که ) ترسیدم که اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم باید شاهد نابودى و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن براى من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما سخت تر است ، زیرا این بهره دوران کوتاه دنیا است ، که هم چون سراب ، زایل مى گردد و یا بسان ابرى پراکنده مى شود. پس براى دفع آشوب به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.
خطبه نهج البلاغه ؛ ژرفاى غم ، ص 19 و 20