ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

هر عاشقی دوست داره عشقش فقط برا خودش باشه الا من ، که دوست دارم تو ، عشق همه عالم باشی ! یا علی

30. بردن امام با وضع نامطلوب ، از منابع خاصه و عامه

ممسوس | شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۴۹ ب.ظ

مسأله ریختن به خانه آن حضرت و بردن وى با وضع نامطلوب ، و اجبار آن حضرت به بیعت، نیز در مدارک شیعى و سنّى آمده و به راحتى قابل اثبات است. اکنون به بیان بعضى از منابع و مدارک این فصل مى پردازیم :

1 ـ معتبرترین مدرک در این مسأله نهج البلاغه است که مورد قبول همه دانشمندان شیعه و محققین اهل سنت مى باشد.

امام (علیه السلام) در بخشى از نامه بیست و هشتم نهج البلاغة در پاسخ معاویه آورده است:

وَ قُلْتَ اِنّى کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّى اُبایعَ ...

گفته اى که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.

براى توضیح این قسمت لازم است که به اصل نامه معاویه به امیرالمؤمنین على (علیه السلام) نیز اشاره اى داشته باشیم.

ابن عبدربه متوفّاى 328 . احمدبن على قلقشندى متوفّاى 821 . همچنین ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نامه 28 نهج البلاغه نامه معاویه به امام(علیه السلام) را نقل مى کنند که معاویه در بخشى از نامه به منظور تنقیص و پایین آوردن مقام امام مى نویسد:

وَ ما مِنْ هولاءِ الاّمَنْ بَغَیْتَ عَلَیْهِ وَ تَلَکَّأت فى بیْعَتِهِ حَتى حُمِلْتَ اِلَیْهِ قَهْرَاً تُساقُ بِخَزائِمِ الاِقْتِسارْ کَما یُساقُ الْفَحْلُ الْمَخْشُوشْ (یقال : لبّب فلانٌ فلاناً : اخذ بتلبیبه اى جمع ثیابه عند صدره و نهره ثم جرّه.).

یعنى تو بر هر یک از خلفاى پیشین دشمنى ورزیدى و از بیعت با آنان امتناع کردى تا آن که تو را همانند شتر افسار زده براى بیعت حاضر کردند.

این جمله دشمن حکایت از بیعت تحمیلى امام(علیه السلام) با هر یک از سه خلیفه پیشین دارد ، ولى نمونه بارز این بیعت تحمیلى و بردن امام با وضع نامطلوب در مورد بیعت با ابوبکر بوده است.

از این جهت ما نخست به معناى « جمل مخشوش » و سپس به ریختن مأموران خلیفه به خانه و بردن امام (علیه السلام) مى پردازیم.

لغویین در معناى «خِشاش» گفته اند:

الخشاش: عُوَیْد یُجْعَلُ فى اَنْفِ الْبَعیر یُشَدُّ بِهِ الزمامُ لِیکونَ اَسْرَعَ لاِنقیاده.

چوب کوچکى که در بینى شتر قرار مى دهند و افسار را به آن محکم مى بندند تا رام کردن شتر سریع تر صورت گیرد.

ابن ابى الحدید در موارد متعددى از شرح نهج البلاغه تصریح مى کند که فرستادگان خلیفه به زور وارد خانه شدند و امام را به گونه زننده اى براى بیعت به مسجد بردند.

او این حادثه ناگوار را از ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهرى صاحب کتاب سقیفه نقل مى کند که به بعضى از آنها اشاره مى شود:

در یک جا ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهرى به اسنادش از لیث بن سعد نقل مى کند که علّى (علیه السلام) از بیعت با ابوبکر خوددارى ورزید. پس او را ملبّیاً(الشافى ، سید مرتضى ج 3 ص 244) ـ یعنى در حالى که پیراهنش را در گردنش جمع کرده بودند و او را مى کشاندند ـ از خانه بیرون آوردند و او را به سرعت مى بردند و او به مسلمانها مى گفت براى چه گردن کسى را مى زنید که جهت اختلاف تأخیر نکرده بلکه براى حاجتى ـ جمع قرآن یا تجهیز بدن پیامبر ـ تأخیر کرده است پس بر هیچ دسته اى از مسلمانان نمى گذشت مگر اینکه به او گفته مى شد برو بیعت کن.

در نقل دیگر جوهرى از ابوالاسود مى گوید: ... که عمر با گروهى به خانه فاطمه (س) هجوم آورد ... پس عمر آن دو ـ على و زبیر ـ را از خانه خارج کرد و آنها را به مسجد مى راند تا بیعت کردند ...

جوهرى در نقل دیگر از شعبى مى گوید: که ابوبکر خالد را طلبید و عمر و خالد را به سوى على فرستاد، و خالد بیرون خانه ایستاد و عمر داخل شد ... عمر زبیر را از خانه بیرون کشید و به دست خالد داد و ابوبکر جمع کثیرى را براى یارى آن دو فرستاد. عمر مجدداً داخل خانه شد و به على گفت برخیز و بیعت کن، على سرش را پایین انداخت و از جایش تکان نخورد. پس عمر دست على را گرفت و گفت برخیز. على امتناع کرد. پس او را از جایش بلند کرد و به جلو راند. زبیر را نیز جلو راند... سپس عمر و یارانش آنها را با خشونت و درشتى به مسجد بردند...

ابن ابى الحدید در مورد جوهرى مى گوید: او از رجال حدیث و از ثقات مورد اطمینان است.

در مورد دیگر ابن ابى الحدید مى گوید:

اما خوددارى على(علیه السلام) از بیعت تا اینکه به خانه اش ریختند و او را به زور بیرون آوردند، این را محدّثین و اهل سیره نقل نموده اند و ماهم در این باب اقوال جوهرى را ذکر نمودیم.

در همین جا ابن ابى الحدید برخى از حوادث ناگوارى را که شیعه در این مورد ذکر مى کند مثل زدن حضرت فاطمه (س) با تازیانه و باقى ماندن اثر آن تا هنگام مرگ و قرار گرفتنش بین در و دیوار و افتادن محسن و طناب انداختن به گردن على (علیه السلام) و کشاندن به سوى مسجد و ... را قبول ندارد و مى گوید اینها چیزهایى است که شیعه به نقل آن متفّرد است، و پیش اصحاب ما واقعیت ندارد و اهل حدیث آن را نقل نکرده اند.

ابن ابى الحدید در شرح خطبه 26 داستان سقیفه را پیش مى کشد و مى گوید: روایات در این باب اختلاف دارد، پس آن چیزى که شیعه مى گوید، و گروهى از محدّثین نیز بسیارى از آن را نقل کرده اند این است که على (علیه السلام) از بیعت سرباز زد تا اینکه او را به زور از خانه بیرون کردند... همگى آنها یعنى زبیر و سایر متخّلفین از بیعت را براى بیعت بردند و کسى از بیعت امتناع نکرد مگر على (علیه السلام)به تنهایى; زیرا او به خانه فاطمه (س) پناه برد، پس آنها شرم کردند از اینکه او را به زور از خانه بیرون بکشند، و فاطمه (س) کنار در ایستاد و صدایش را به مهاجمین رساند. پس آنها پراکنده شدند و دانستند که على به تنهایى ضررى نمى رساند. پس رهایش کردند. و گفته مى شود که آنها او را با دیگران از خانه بیرون آوردند و پیش ابوبکر بردند تا بیعت کند... .

معلوم نیست چرا ابن ابى الحدید با اینکه نامه بیست و هشتم نهج البلاغة را قبول دارد، و با وجود این اظهارات، شیعه را در نقل همه این جریانات تلخ و ناگوار متفرّد مى داند.

2 ـ فضل بن شاذان نیشابورى از اصحاب ائمه متأخر (علیه السلام) متوفّاى 260 از اهل سنت نقل مى کند:

آن دو ـ ابوبکر و عمر ـ به سراغ على (علیه السلام) فرستادند هنگامى که او را متلبباً حاضر کردند به او گفتند بیعت کن ، گفت اگر بیعت نکنم چه مى کنید ؟ گفتند تو را مى کشیم ...

3 ـ بلاذرى در روایتى از ابن عباس نقل مى کند :

بَعَثَ اَبُوبَکرْ عُمَرَبن الخَطابْ اِلى عَلى رَضى اللّه عَنْهُم حیْنَ قَعَدَ عَنْ بِیْعَتِهِ وَ قالَ اِئتِنىْ بِهِ بِاَعْنَفِ الْعُنُفْ ...

ابوبکر عمر را در پى على (علیه السلام) فرستاد هنگامى که على (علیه السلام) از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد، به عمر گفت: على را با خشن ترین وجه و شدیدترین حالت نزد من بیاور ...

آنان که در نزد اهل سنت به رقت قلب و مهربانى و دل رحمى معروف بودند چنین دستورى را دادند، پس حساب افرادى که به خشونت و تند خویى و قساوت قلب معروف بوده اند واضح است.

4 ـ یعقوبى متوفّاى 284 هـ.ق در این مورد مى گوید:

ابوبکر و عمر خبر یافتند که گروهى از مهاجرین و انصار با على بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا فراهم گشته اند پس با گروهى آمدند و به خانه هجوم آور شدند على (علیه السلام) بیرون آمد (ظاهراً باید زبیر باشد و عبارت ابن ابى الحدید از جوهرى آن را در مورد زبیر دانسته است) و شمشیرى حمایل داشت. عمر با او برخورد کرد و با او درگیر شد و شمشیرش را شکست. و جمعیت به خانه ریختند. پس فاطمه (س) بیرون آمد و گفت به خدا قسم باید بیرون روید و گرنه سرم را برهنه مى کنم و نزد خدا ناله و زارى مى کنم. پس بیرون رفتند و هر که در خانه بود برفت و چند روزى بماندند سپس یکى پس از دیگرى بیعت مى کردند ولیکن على جز پس از شش ماه و به قولى چهل روز بیعت نکرد.

5 ـ محمدبن مسعود عیاشى معاصر ثقة الاسلام کلینى با ذکر سند نقل مى کند:

عمر به اتفاق گروهى به در خانه فاطمه (علیه السلام) آمد و همین که فاطمه (علیه السلام) آنها را دید در را بر روى آنان بست و تصور نمى کرد آنان بدون اجازه وارد خانه شوند، پس عمر با لگد در را شکست و آن گروه به خانه ریختند و على(علیه السلام)را ملبباً از خانه بیرون آوردند ...

6 ـ شیخ صدوق در ابواب دوازده گانه کتاب خصال مى نویسد که خلاصه اش چنین است :

دوازده تن از مهاجر و انصار براى احتجاج با ابوبکر در مسأله خلافت به عنوان نظرخواهى به خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیدند. امیرالمؤمنین ضمن نهى آنان از شدت عمل و هشدار نسبت به جنگ داخلى و وضعیتى که رجال خلافت براى او پیش آورده بودند، فرمودند اگر شما شدت عمل به خرج دهید ، آنان شمشیرهایشان را از غلاف بیرون مى کشند و آماده پیکار مى شوند همان گونه که مرا براى بیعت مجبور کردند و پیراهنم را در گردنم جمع کردند و به زور به مسجد بردند و گفتند بیعت کن ، و گرنه تو را مى کشیم ...

البته علامه تسترى در الاخبار الدخیلة ج 1 ص 27 توضیحى در این باب دارند که به آن مراجعه شود.

7 ـ در اختصاص منسوب به شیخ مفید با ذکر سند از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: وقتى که مردم با ابوبکر بیعت کردند امیرالمؤمنین را ملّبباً حاضر کردند (یعنى در حالى که پیراهنش را در گردنش جمع کرده بودند و مى کشاندند) تا بیعت کند. سلمان گفت: آیا با چنین شخصى چنین عمل مى کنند؟ به خدا سوگند اگر وى خدا را بخواند آسمان را بر زمین خراب مى کند.

همچنین وى در داستان سقیفه بنى ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر مى کند و مى گوید: فدخلوا على علىّ(علیه السلام)و اَخْرجوُهُ ملّبباً.

بر على وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند.

8 ـ سید مرتضى با ذکر سند از عدى بن حاتم طائى نقل مى کند که مى گفت :

ما رَحِمْتُ اَحَدَاً رَحْمَتى عَلیَّاً(علیه السلام) حین اُتىَ بِهِ مُلَبَّبَاً (به تلخیص الشافى، شیخ الطائفه ابوجعفر طوسى، ج 3، ص 156 مراجعه شود.) یعنى : به حال هیچ کسى ، چون حال على ترحم نکردم و دلم نسوخت، هنگامى که او را ملبباً براى بیعت حاضر کرده بودند.

9 ـ شیخ تقى الدین ابى الصلاح الحلبى ، متوفّاى 447 مى نویسد:

آنان آتش براى سوزاندن خانه امام آورده بودند و بدون اجازه به خانه اش ریختند و او را ملبباً براى بیعت به مسجد بردند ، و بدین وسیله همسر و دختران و حامیان او از بنى هاشم و غیر از بى هاشم را از خانه هایشان خارج کردند و شمشیرشان را برهنه کردند و امام (علیه السلام) را در صورت امنتاع از بیعت تهدید به قتل کردند با اینکه هیچ یک این کارها را با سعدبن عباده و خباب منذر و سایر متخلفین از بیعت انجام نداده بودند.

10 ـ شیخ الطائفه نیز روایت على بن حاتم در حاضر کردن امیر المؤمنین به صورت ملبباً را در تلخیص الشافى ذکر مى کند.

11 - محمدبن جریر طبرى امامى ، معاصر شیخ طوسى در «المسترشد » مى نویسد:

اهل سنت از کجا مى گویند که امام على (علیه السلام) خلافت را از راه مسالمت آمیز و تبلیغ زبانى درخواست نکرده بود ، در صورتى که همه مردم مى دانند که او شش ماه در خانه نشست ( از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد) پس گاهى او را ملبباً از خانه بیرون مى آوردند و گاهى مدارا مى کرد و گاهى به او مى گفتند بیعت کن. او مى گفت اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟ مى گفتند گردنت زده شود.

12 ـ محقق حلّى نجم الدین ابوالقاسم جعفربن الحسن بن سعید ، مؤلف شرایع الاسلام ، متوفّاى 686 مى نویسد:

از جمله دلیلى که اهل سنت براى خلافت ابوبکر آورده اند این است که صحابه و از جمله امیرالمؤمنین على(علیه السلام) او را به عنوان خلیفه خطاب مى کردند.

ایشان در پاسخ مى گوید : بر فرض صحت این قضیه، امام (علیه السلام) در حال تقیه بود، و چاره اى جز آن نداشت چگونه ؟! در حالى که او را به زور از خانه اش بیرون آوردند و جبراً براى بیعت بردند، پس از آنکه گفتند اگر بیرون نیایى خانه ات را با تو مى سوزانیم .

13ـ علامه حلّى در کشف المراد پس از نقل هجوم مهاجمین به خانه امیرالمؤمنین و آتش زدن خانه مى نویسد: وَاَخُرَجُوا علیّاً (علیه السلام)کرهاً. على(علیه السلام) را به زور از خانه بیرون آوردند.

و همین مطلب را در باب حاد یعشر نیز ذکر مى کند.

14ـ حکیم الهى ملامحسن فیض کاشانى در این مورد مى گوید: پس آنها بر سر امام ریختند در حالى که وى روى فرش نشسته بود. بر او هجوم آوردند و او را درحالى که به زمین مى کشاندند از خانه بیرون آوردند و پیراهنش را به گردنش جمع کردند و به سوى مسجد کشاندند... تا پیش ابوبکر بردند...

15ـ عمر رضا کحّاله در اعلام النساء در شرح حال حضرت فاطمه (س) آنچه را که ابن قتیبه دینورى در الامامة و السیاسة در این مورد آورده را با تفاوت اندکى نقل کرده، و خطبه آن حضرت در مقام احتجاج با ابوبکر را نیز آورده است.

از جمله اینکه : جمعیت از ناله حضرت زهرا و استغاثه اش به رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم)از مظالم دستگاه خلافت، در حالى که سخت مى گریستند و نزدیک بود دلهایشان پاره شود... پراکنده شدند، و فقط عمر با گروهى باقى ماند. پس على را از خانه خارج کردند و او را پیش ابوبکر بردند و به او گفتند بیعت کن. گفت: من بیعت نمى کنم. گفتند قسم به خدایى که جز او خدایى نیست گردنت را مى زنیم. گفت: بنده خدا و برادر رسول خدا را مى کشید؟

عمر گفت: اما بنده خدا درست و اما برادر رسول خدا خیر. ابوبکر ساکت بود و چیزى نمى گفت عمر به ابوبکر گفت: آیا فرمانت را در موردش صادر نمى کنى؟ گفت: تا هنگامى که فاطمه (س) در کنارش است او را به چیزى وادار نمى کنم. پس على (علیه السلام) به طرف قبر رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم)رفت در حالى که با صدا گریه مى کرد و مى گفت پسر مادرم این قوم مرا خوار کردند و در فشار قرار دادند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند. و على بیعت نکرد تا آنکه فاطمه (س) رحلت نمود.

16ـ علاّمه امینى در الغدیر تحت عنوان بى پایگى گزینش خلیفه از آغاز کار مى نویسد: چشمان تاریخ مى بیند: که پیکره پاکى و بزرگوارى ـ امیرالمؤمنین ـ را دستگیر و همچون شترى که چوب در بینى اش کرده اند تا مهار شود به سوى خود مى کشند و مى برند. با درشتى مى رانند. مردم گرد آمده اند و مى نگرند و به او مى گویند بیعت کن. مى گوید اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ پاسخ مى دهند در آن هنگام به همان خدایى که جز او خدایى نیست گردنت را مى زنیم. مى فرماید در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را خواهید کشت.

همچنین مى بیند برادر پیامبر برگزیده خدا ـ على ـ به قبر رسول خدا پناه برده، فریاد مى کند: برادر، این گروه مرا ناتوان شمرده اند و نزدیک است خونم را بریزند.

17ـ محمد جواد مغنیه در فلسفة التوحید و الولایة مى نویسد :

از دشمنى هاى قریش نسبت به على (علیه السلام) پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)غصب فدک بود ... همه اینها و بیشتر از اینها را مرتکب شدند ولى باز هم در مورد على (علیه السلام) به سکوت و بى طرفى از سوى او راضى نشدند بلکه بر او هجوم آوردند تا او را بر خضوع و تسلیم در برابر ابوبکر وا دارند. و بر اثر این هجوم بر خانه فاطمه پاره تن پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) واقع شد آنچه واقع شد.

آنچه نقل شد نشانگر این واقعیت است که امام هرگز با میل و اختیار خودش با خلیفه بیعت نکرد، و اینگونه نبوده است که در فرداى سقیفه هنگامى که خلیفه براى بیعت مردم با او بالاى منبر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) قرار گرفت از تخلّف على و گروهى بپرسد و پیکى به خانه او بفرستد و امام نیز فوراً در مسجد حاضر شود و با معذرت خواهى در تأخیر با خلیفه بیعت کند. یا با تهدید عمر به سوزاندن خانه، امام (علیه السلام) از خانه بیرون آید سپس او را براى بیعت به مسجد ببرند و او با گله از مشورت نکردن با او در امر خلافت با آنها بیعت کند.

* * *

بلکه چنانچه گفتیم، فرستادگان خلیفه پس از اجراى مأموریتشان در مرحله اوّل و دوّم امام را ملبباً از خانه بیرون آوردند، آنگاه در حالیکه عده اى امام را از جلو مى کشاندند و گروهى هم از پشت سر او را به جلو مى راندند به سوى مسجد بردند. ولى امام در برابر تهدیدات آنها ایستادگى کرد. و به عقیده محقّقین اهل سنّت تا مدت ششماه (یعنى پس از رحلت فاطمه زهرا (س) به نظر اهل سنّت) حاضر به بیعت نشد.

امام (علیه السلام) با تکیه بر شایستگى ذاتى خویش براى خلافت و وجود نصّ از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) ، در برابر دستگاه خلافت ایستادگى مى کرد. ولى از طرف دیگر نداشتن یاران کافى براى گرفتن خلافت ، ارتداد قبایل اطراف مدینه از اسلام و پاسخ ندادن سران انصار به استمداد و کمک خواهى امام (علیه السلام)، عواملى بودند که امام (علیه السلام)را به بیعت با آنها وادار کرد.

 

 

سؤالى از دانشمندان اهل سنت

در این جا سؤالى از دانشمندان اهل سنّت در ریختن به خانه امام و بردن امام با آن وضع نامطلوب داریم، و آن اینکه فرض مى کنیم که خلافت یک امرى انتخابى بود، و از پیامبر در این مورد هیچ نصّى در مورد هیچ کس نرسیده بود، و این امر را به انتخاب امّت واگذار نموده بود.

ولى آیا لازم نبود که یاران پیامبر براى انتخاب خلیفه به رهنمودهاى قرآن عمل کنند؟ آیا از تعالیم اسلام این نیست که هیچ مسلمان نباید به خانه کسى وارد شود مگر اینکه قبلاً اذن بگیرد و اگر صاحب خانه از پذیرش مهمان معذرت خواست عذر او را بپذیرد و بدون اینکه برنجد از همانجا برگردد.

«یا ایّها الذین امَنوا لاتدخلو بیوتاً غیر بیوتکم حتّى تستأنسوا وَتسلّموا عَلى اَهْلِها ... وَانْ قیل لکم ارجعوا فارجعوا هوازکى لکم ...»

قرآن مجید گذشته از این دستور اخلاقى، براى خانه اى را که در آن هر صبح و شام نام خدا برده مى شود و او را پرستش مى کنند، احترام خاصى قائل است و خداوند به تعظیم و تکریم آن خانه فرمان داده است.

«فى بَیوت اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفعَ وَیُذْکَر فیها اَسْمُهُ یُسَبِّحُ له فیها بالغدّو و الاصالِ».

(چراغ پرفروغ توحید) در خانه هایى قرار دارد که خداوند اذن فرموده است دیوارهاى آن را بالا ببرند (یا آن را تعظیم و تکریم کنند) خانه هایى که در هر صبح و شام نام خدا برده مى شود و خداوند در آن تقدیس مى شود.

بعضى از مفسّران مقصود از این بیوت را مساجد و یا بیوت انبیاء دانسته اند ولى دلیلى بر این انحصار نیست.

چه اینکه بر طبق روایاتى از شیعه و اهل سنّت خانه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)و فاطمه (س) از برترین آنهاست.

در روایتى از امام محمّد باقر (علیه السلام) وارد شده است که فرموده اند:

«هى بیوتُ الانبیاء وَبَیْتُ علىّ (علیه السلام) مِنْها».

همچنین در کتب اهل سنّت از چندین طریق نقل شده که وقتى که پیامبر این آیه را قرائت فرمود.

شخصى از آن حضرت پرسید: منظور چه بیوتى است؟

فرمود: بیوت الانبیاء.

ابوبکر پرسید: این خانه (و اشاره به خانه فاطمه (س) و على (علیه السلام)کرد) نیز از آن جمله است؟

پیامبر فرمود: نَعم، مِنْ افاضلِها.

آرى! این از برترین آنهاست.

آیا این از تعظیم و تکریم است که خانه اى را که رسول گرامى اسلام آن را از بهترین و برترین مصداق آن بیان کرده حمله برند و درِ آن را بشکند و به زور در آن وارد شوند و ساکن آن خانه را به صورت بسیار نامطلوب و زننده به مسجد ببرند؟

اگر بگویند که این خانه محّل اجتماع مخالفین خلافت شده بود و اهل خانه تصمیم به امتناع از بیعت داشته اند و رهبر مسلمین حق دارد افرادى را که از بیعت سرباز مى زنند و برخلاف مسلمین قدم برمى دارند، اقداماتى علیه آنها بکند.

این عذر قابل قبول نیست، آتش زدن خانه بر حضرت فاطمه (س) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حسنین چه عذرى مى تواند از براى رجال خلافت باشد؟ و اجتماع در بیت فاطمه (س) زمانى مخالفت با مسلمین و خارق اجماع شمرده مى شود که قبلاً اجماعى صورت گرفته باشد و افرادى مثل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سایر متحصنین در بیت فاطمه (س) داخل در آن شده باشند، و خارج بودن شخصیّتى چون امیرالمؤمنین (علیه السلام) و رجال بنى هاشم از اجماع دیگر چه چیزى از اجماع باقى مى گذارد؟(26) زیرا بناست که خلیفه به اجماع امّت انتخاب شود تا خلافتش مشروعیّت یابد و قبل از اجماع و بیعت رجال اجماع، چه مشروعیّتى و چه خلافتى؟ تا فرمانش در شکستن حرمت خانه و تهدید مخالفین مشروع باشد.

نظرات  (۱)

  • مداحان و هیئت های شیراز

  • سلام علیکم نوروزتان فاطمی
    سایت اطلاع رسانی محافل و مجالس مذهبی شیراز آماده تبادل لینک با شما میباشد.
    در صورت تمایل ما رو با نام سایت مداحان شیراز لینک کرده سپس اطلاع دهید تا شما رو لینک نماییم.
    یا فاطمه الزهرا(س)
    www.madahan-shiraz.blog.ir
    پاسخ:
    السلام علیک یا شاهچراغ علیه السلام
    خوشا شیراز و وضع بی مثالش ...
    لینک شدین !
    یاعلی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی