ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

هر عاشقی دوست داره عشقش فقط برا خودش باشه الا من ، که دوست دارم تو ، عشق همه عالم باشی ! یا علی

20. بخشی از خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

ممسوس | پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۲۷ ب.ظ

«...آن گاه خطاب به حاضران در مسجد فرمود: ای مردم! بدانید بی تردید من فاطمه هستم؛ و پدرم محمد (ص) است. این نخستین و آخرین گفتار من با شماست. در آنچه که می گویم نه از راه صواب به خطا رفته ام و نه به عمد از آن کج روی دارم. بی تردید از میان خودتان پیامبری برای شما آمد. و آنچه که رنج شما در آن بود بر وی سخت گران بود. حریص بر سعادت شما و سخت مهربان و دارای عفو و بخشش بود. چنانچه این پیامبر را بشناسید، می بینید که پدر من است؛ نه پدر زنان شما. برادر پسر عمم است، نه برادر مردهای شما. وه! چه نیکو نسبتی! درود خدا بر وی و فرزندانش باد! او رسالت خود را ابلاغ کرد در حالی که صف های مشرکان را می شکافت؛ و از راه آنها سخت برکنار بود؛ هم چنان بر گروه مشرکان می کوفت؛ و راه نفس کشیدن را بر آنان می گرفت؛ و با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارش می خواند؛ بت ها را درهم می شکست؛ سرهای مشرکان را به زمین می- انداخت. سرانجام، سپاه گرد آمدة دشمن شکست خورد و عقب نشینی کرد؛ و بامداد اسلام از افق تاریک شرک به در آمد؛ و چهرة تابناک حق جلوه گر شد؛ و زعیم دین، لب به سخن گشود؛ و آوای شیاطین، خاموش؛ و گروهک نفاق، هلاک؛ و همبستگی کفر و نفاق، از هم متلاشی شد؛ و شما مردم کلمة اخلاص (لا اله الا الله) را به همراه گروهی از مجاهدان سفیدرو به زبان راندید. شما قبل از رسالت پیامبر (ص) در نزدیکی آتش سهمناک نابودی بودید؛ و در حقارت به مانند آبکی در دهان و لقمه ای روی زبان – که هضم و بلعیدن آن بسیار آسان است – و پاره آتشی که شتابزده ای آن را برباید؛ و زورمندان در زیر پایشان لگدمال کنند، بودید. از گندابی می نوشیدید؛ از گوشت مردار خشکیده، تغذیه می کردید؛ در ذلت بودید؛ مطرود از اجتماع بشری به سر می بردید؛ همواره در بیم ابرقدرتهای اطرافتان بودید که هستی شما را نربایند. در این هنگام بود که خدای متعال شما را از چنان وضع فلاکت بار و شرایط سخت، به وسیلة محمد (ص) نجات بخشید؛ اما نجاتی از پس حوادث بزرگ و کوچک؛ و از پس دست و پنجه نرم کردن با مردان دلیر؛ و گرگان عرب؛ و شورشیان اهل کتاب. هر وقت آتش جنگی به پا می شد، یا شاخی از شیطان نمودار می شد، و یا دهانی از مشرکان برای فرو بردن شما گشوده می شد، پدرم، برادرش (مولا صلوات الله علیه) را به گلوگاه آن حوادث هولناک گسیل می داشت. او هم با پایمردی تا سر آن فتنه انگیزان را به خاک نمی- مالید؛ و با شمشیر شرربارش آتش فتنه را خاموش نمی کرد، برنمی گشت. او در راه خدا رنج پذیر؛ کوشا در اجرای فرمان او؛ با پیوند نزدیک، پیوسته نزدیک به رسول خدا (ص)؛ سروری از اولیای خدا؛ همیشه آماده برای جهاد؛ خالص و زحمت کش و کوشا در راه اسلام بود. اما شما در کمال آسایش خاطر؛ راحت و در ایمنی؛ در انتظار هلاکت ما؛ و جویای خبر سقوط مجاهدان اسلام به سر می بردید. و به هنگام نبرد رویاروی، عقب نشینی کرده و از کارزار فرار می کردید.

 

شرح خطبه:

 در این فراز، فاطمه (ع) با استفاده از شیوه های جاری در اصول محاکمات، ابتدا به معرفی خود می- پردازد. چه این که حکم، تابع موضوع آن است؛ وقتی موضوع حکم ثابت شد، قهراً حکم آن ثابت می گردد.

از این رو می بینیم فاطمه (ع) نخست می فرماید: من فاطمه هستم! پدرم محمد (ص) است! تأکید می کند من فاطمه هستم. وقتی فاطمه بودن ثابت شد، صدیقه بودن، و سیده نساء العالمین من الاولین والآخرین بودن ثابت می شود؛ پس هرچه می گوید حق محض است.

فاطمه (ع) به آن مردم فریب خورده که سخنان او را می شنیدند، بر این نام تأکید می کند که احدی با آن نام ناآشنا نیست و مکرر این نام را همراه با احترام فراوان و عظمت از زبان پیامبر (ص) شنیده بودند. وقتی مردم فهمیدند فاطمه، فاطمه است، دیگر ثبوت حکم ضروری است و آنچه می گوید راست و عین حقیقت است.

پیامبر گرامی (ص) مکرر و به اندک مناسبتی فاطمه را ستایش می فرمود و رفتاری با وی می کرد که از مقام هیچ پدری نسبت به فرزندش معهود نیست. هنگامی که فاطمه (ع) وارد می شد، پیامبر جلو پایش بلند می شد و سینه و پیشانی اش را می بوسید؛ آنگاه می فرمود:

هی بضعه منی و هی قلبی و روحی التی بین جنبی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی، فقد آذی الله.

فاطمه پاره تن من است. او دل و جان درون من است. پس هرکس او را بیازارد، مرا آزرده و هرکس مرا آزار دهد، خدا را آزار داده است.

از جمله القابی که مکرر دخترش فاطمه (ع) را به آن ملقب فرموده «صدیقه» است. این واژه از صیغه های مبالغه است و مذکرش «صدیق» می باشد خدای متعال در قرآن از قول چند نفر که مأمور شدند تعبیرخواب عزیز مصر را از یوسف (ع) بپرسند، نقل می کند که آنان در خطاب به یوسف چنین گفتند: یوسف ایها الصدیق؛ یوسف ای بسیار راستگو! چون یکی از آنان در طول معاشرت، عصمت و تقوای یوسف را دیده- بود، همه را در این لقب خلاصه کرد:

اما در مورد فاطمه (ع)، پیامبری که از روی هوای نفس سخن نمی گوید، به فاطمه (ع) لقب «صدیقه» می- دهد. اگر خطاب رفیقان یوسف از مردم، متعارف بوده و احتمال مبالغه و خطا برود چنین احتمالی در خاتم انبیا (ص) نیست.

همة این معرفی ها در میان مسلمانان مسلم بوده و کسی را گمان اندک شبهه ای در آن نمی رود؛ مگر اینکه کسی در اصل نبوت پدرش شک کند و در میان فرزندان پیامبر جز یک نفر، فاطمه نام نداشت. بنابراین در اثبات سخنان خود فقط لازم بود خود را این گونه معرفی فرماید: من فاطمه هستم. چنانکه گفتیم با ثبوت موضوع «فاطمه» از نظر حقوقی ترتب همة احکام بر وی ضروری خواهد بود.

نمونه چنین کاری را در رفتار هود پیامبر هم می- بینیم. در آیه شریفه «والرسول یدعوکم فی أخراکم» که راجع به عزیمت در جنگ احد است، قرآن می فرماید: پیامبر در طرف دیگر جبهه، شما را به سوی خود فرا می خواند. در تفسیر این آیه آمده است که رسول الله (ص) صدا می زند: ایها الناس! أنا رسول الله؛ مردم! کجا فرار می کنید؟ من رسول الله هستم. و دیگر بیانی نفرمود؛ زیرا فقط اثبات «رسول الله» کافی بود که فرد مسلمان متعهد، به خود آید. آری، کجا می توان رو گرداند؟ زیرا روی گرداندن از رسول، روگرداندن از خدا و آنِ کفر است.

فاطمه (ع) نیز – به روش پدر بزرگوارش – کافی است که بفرماید: ایها الناس! أنا فاطمه و أبی محمد (ص). زیرا بلافاصله معلوم خواهد شد که فاطمه، صدیقه، و فاطمه سیده نساء العالمین است.

پس از معرفی خود، با تأکید می فرماید: أقول عواً وبدءً؛ اولین و آخرین سخنم است. چنین تأکیدی برای اتمام حجت است. بنابراین چنین گفته ای غلط و تجاوز از حق و عدالت نخواهد بود. چه این که تجاوز از حق به دو جهت است:

1- انسان به راه خطا برود، ولی قصد صواب داشته باشد. از آن به «قصور» تعبیر می شود. مثل افرادی که در جست و جوی حق هستند؛ اما دچار اشتباه می- شوند.

2- انسان عمداً از حق تجاوز نماید و از روی هوای- نفس، حق را نادیده بگیرد که آن را «شطط» و به تعبیر دیگر «تقصیر» می گویند.

بر این اساس، صدیقه طاهره (ع) تأکید می کند که گفتارم نه از روی قصور است: لا اقول ما اقول غلطاً و نه از روی شطط و تقصیر است؛ بلکه حق و محض واقع است. سپس در معرفی بنیان گذار اسلام با الهام از قرآن کریم می فرماید:

«لقد جاءتکم رسول الله من أنفسکم.

پیامبر شما از میان خودتان برخاسته و از شما جدا نیست. پس هرگونه رنج و ناملایماتی که بر شما وارد شود بر او گران است و از صمیم قلب سعادت شما را آرزومند و به مومنان، رووف و مهربان است. اگر کمی دقت کنید، خواهید دید که او پدر من است نه پدر زن- های شما؛ برادر پسرعموی من است نه برادر مردان شما. وه چه نیکو نسبتی! و چه انقلاب حیات بخشی در اجتماع مرگ بار شما آفرید!1

 

 پی نوشت:

1- شرح خطبه حضرت زهرا (ع)، آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی، ص 408-417.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی