ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

هر عاشقی دوست داره عشقش فقط برا خودش باشه الا من ، که دوست دارم تو ، عشق همه عالم باشی ! یا علی

5. قبر مخفی ، فریاد بلند رسوایی نفاق

ممسوس | دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۲۲ ق.ظ

در نگرش اسلام، دو جریان حق و باطل از زمانی که دنیا آفریده شد، بوجود آمد. البته زمانی این دو جریان پدیدار شد که موجودات دارای اراده و اختیار چون جن و انسان آفریده شد؛ چرا که اراده و اختیار به این دو موجود این امکان را می بخشد تا خود به اختیار خویش، انتخاب کنند.

آزمونی برای حق شناسی
خداوند در آیات قرآنی گزارش می کند که تا زمانی که تقابل و تضادی پیش نیامده و امتحان و آزمونی انجام نگرفته بود، جریان باطل خود را نشان نداده بود و به صورت جریان نفاق، به طور نهانی به حیات خود ادامه می داد و حتی بسیاری از مقامات را به دست آورده و بسیاری از عقول را فریفته خود ساخته بود.
اما هنگامی که حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفه الهی آفریده می شود تا مسئولیت را به عهده گیرد، ابلیس از جنیان (کهف، آیه 50) کفر باطل خویش را آشکار می کند و از فرمان الهی سرپیچی می کند. (بقره، آیه 34)
این داستان نشان می دهد که نقش آزمون و ابتلاء، بسیار مهم و اساسی برای جداسازی خودی از غیرخودی، حق از باطل و ایمان از کفر است. از این رو، یکی از سنت های الهی، سنت آزمون و امتحان است که با ابزارها و روش های گوناگونی چون بلا، فتنه، جنگ، مال، ثروت، نعمت و نقص انجام می گیرد. پس هیچ موجود مختاری چون جن و انسان نیست مگر اینکه می بایست تحت این سنت و قانون آزموده شود تا سیه رو شود هر که در او غش باشد.
گزارش های قرآنی همچنین روشن می سازد که بسیاری از انسان ها و جنیان در این آزمون شکست می خورند و در مسیر حق باقی نمانده و کفر و باطل را در پیش می گیرند. از این رو جریان باطل که با عناوینی چون کفر، نفاق، شیطان، اولیای شیطان، حزب شیطان و مانند آن شناخته می شود، در جامعه انسانی و جنی شکل می گیرد.
شیاطین جنی با نفوذ و وسوسه در افکار و اندیشه ها و قلوب بشری، گروهی از انسان ها را به خدمت خود درمی آورند و به عنوان بندگان هوی و هوس و یا بندگان جنیان و شیاطین، در مسیر باطل می کشانند. (سباء، آیه 41، فرقان، آیه 43؛ جاثیه، آیه 23)


جریان کفر و سبک زندگی آن
جریانی که به نام کفر در میان انسان ها و جنیان معروف شده، در برابر جریان الهی ایمان، سبک خاصی از زندگی را ارایه می دهد که براساس مخالفت با فطرت سالم، عقل سلیم، قلب سلیم، وحی الهی و مانند آن می باشد. از این رو پیروان جریان کفر با همه تفاوت های آن در یک امر یعنی دلبستگی به دنیا و کافی بودن به سبک زندگی وحیانی و عقلانی متحد هستند؛ هرچند که این جریان دارای طیف های مختلفی است و یک دست نمی باشد؛ چرا که اولیای کفر متعدد هستند و هرگز در هیچ چیز با هم متحد نمی باشند؛ این در حالی است که اولیای الهی همیشه متحد بوده و یک خط فکری و سبک زندگی را در پیش می گیرند. (بقره، آیات 255 تا 257)
خداوند در این آیات و آیات دیگر قرآن بیان می کند که کفر و ایمان دارای اولیاء و رهبرانی است که سبک زندگی دو جریان را تبیین می کنند. اولیای الهی و ایمانی به سبب وحدت در هدف و رویه همواره یک چیز می گویند و تفاوت های ماهوی و اصیل را در میان آنان نمی توان یافت؛ چرا که تفاوت های موجود در شرایع هیچ تأثیری در کلیت دعوت و سبک زندگی به جا نمی گذارد، بلکه به سبب شرایط و مقتضیات زمانی و به حسب تغییرات طبیعی در هستی و انسان، آن تفاوت ها بیان شده است.
از این رو در آیات قرآنی از دین اسلام به عنوان کلیت دعوت همه پیامبران یاد شده است و ملل و نحل را به عنوان شرایع دانسته و آن را یکی از علل راستی و درستی دین وحیانی اسلام در طول تاریخ بشریت از آدم(ع) تا خاتم(ص) می داند. (آل عمران، آیه19؛ شوری، آیه13)


جریان ایمان، وحدت در فکر و عمل
سبک زندگی که جریان ایمان بیان می کند، هر چند که در طول تاریخ دارای اولیای بسیار بوده است و بیش از یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر(ص) و چندین برابر آن اوصیاء و اولیای آنان، در خدمت این جریان بودند، ولی همواره از وحدت در فکر و عمل برخوردار بودند و سبک زندگی آنان هرگز بیرون از دایره توحید نبوده است. اصولی که آنان بر آن تأکید داشتند، توحید، نبوت، معاد، عدالت و امامت بوده است. پیروان این جریان در حوزه اخلاقی نیز بر مکارم و محاسن آن تأکید داشته و هرگز به نسبیت در حوزه اخلاق و رفتار اعتقادی نداشتند و اگرچه قائل به اصول متغیری در برخی از حوزه های زندگی هستند، ولی همواره اصول ثابت و غیرقابل تغییری را معرفی کرده و بر آن پایبند بودند که متأثر از مقتضیات زمان و مکان نیست.
ولایت علوی، انتقال از ولایت نبوی به ولایت امامت
پیش از ولایت امیرمؤمنان علی(ع) ولایت الهی در ولایت پیامبران(ع) جریان داشت؛ اما با پایان ارسال رسولان و انزال کتب از سوی خداوند، ولایت الهی به ولایت امامت منتقل شد و حضرت محمد(ص) به عنوان آخرین پیامبر(ص) و قرآن به عنوان آخرین کتاب وحیانی و آسمانی معرفی شد؛ به طوری که پس از ایشان هیچ پیامبری نخواهد آمد و هیچ کتابی نازل نخواهد شد. بنابراین، ادعای پیامبری و کتاب از سوی هر کسی دیگر، ادعای باطل و ادامه همان مسیر کفر و باطل شیطانی خواهد بود؛ زیرا جریان کفر و باطل همواره خود را در میان حق نهان کرده و می کند.
با آغاز ولایت علوی، شکل ولایت الهی تغییر می یابد؛ هر چند که اصل کلی ولایت و محتوای آن باقی و برقرار است. اما در این میان دشمنان ولایت و خلافت الهی در برابر آن قرار می گیرند و می کوشند تا جلوی این انتقال گرفته شود و با پایان ولایت نبوی، پایان ولایت الهی نیز رقم بخورد و انسان از سبک زندگی الهی محروم شود و در دام کفر و باطل افتد و سبک زندگی شیطانی و کفر بر جهان چیره شود.
توطئه های بسیاری در این مسیر از سوی اولیای کفر انجام گرفت، ولی پیامبر(ص) آن را رسوا و گاه نابود ساخت. دشمنان بر آن بودند تا پیامبر(ص) را ترور کنند و اجازه نصب ولایت الهی به علی(ع) به طور رسمی به پیامبر(ص) داده نشود. (مائده، آیه 67)
پس از نصب ولی الله از سوی خدا و معرفی پیامبر(ص) در روز عید غدیر، دشمنان بر شدت دشمنی و فتنه و توطئه ها افزودند و در نهایت در سقیفه آنچه نباید اتفاق می افتاد، رخ داد.


فاطمه(س) علیه جریان نفاق
در این میان هیچ کس جرأت نداشت به مبارزه با جریان کفر و باطل و به حمایت از ولایت علوی بپردازد. تنها فاطمه(س) به سبب جایگاهی که در میان مردم داشت، به حمایت از ولی الله پرداخت؛ اما تنها چهار تن از مهاجر و انصار به یاری آمدند و از چهل نفر که به حضرت فاطمه قول مساعدت داده بودند، کسی حاضر نشد تا جان در طبق اخلاص به خدمت ولی الله درآید و به حمایت از جریان ایمان بپردازد.
فاطمه(س) با اشکال گوناگون به رسواگری جریان کفر پرداخت و غصب خلافت را ادامه جریان باطلی دانست که آغازکننده آن ابلیس بوده است.
آن حضرت(س) چنان با شیوه های گوناگون از قبیل عزاداری و گریه بر سر خاک شهیدان اهل حق، سخنرانی های آتشین در مسجد و بقیع و خانه های انصار و مهاجر، دولت غاصب را رسوا ساخته بود که هر آن ممکن بود شورشی عظیم رخ دهد. پس دشمنان به خانه اش رفتند و در خانه اش را سوزانده و تن ایشان را کوفتند و در بر شکم کوبیدند تا محسن را سقط کرد و آسیب جدی بر او وارد شد و با این حادثه به شهادت رسید.
آن حضرت(س) با وصیت خود کاری کرد تا جریان کفر و نفاق تا قیامت رسوا شود؛ زیرا اجازه نداد کسی بر ایشان نماز گزارد و او را شبانه دفن کنند تا قبرش هرگز مشخص و معلوم نشود و مردم از خود بپرسند که چه شده قبر آن حضرت(س) مخفی مانده است و کسی از آن آگاهی ندارد؟
بی گمان مخفی ماندن قبر به معنای فریاد بلند رسواگری است که جریان کفر و نفاق با آن نتوانست هرگز حقانیت خود را اثبات کند و خود را به عنوان جریان اصیل اسلام به جهانیان معرفی نماید. بی گمان شهادت و نهان شدن قبر آن حضرت(س) بزرگ ترین عامل رسوایی دشمنان و جریان کفر و نفاق است.


علی جواهردهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی