ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

هر عاشقی دوست داره عشقش فقط برا خودش باشه الا من ، که دوست دارم تو ، عشق همه عالم باشی ! یا علی

امام صادق علیه السلام بالاتر است یا ابوحنیفه ؟!!

ممسوس | يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۱۶ ق.ظ


« نقل است بعد از واقعه عاشورا و هنگام ورود اسرا به شام ، یزید از سفرا و بزرگان داخلی و خارجی دعوت کرده بود  تا به زعم خودش این پیروزی را با آنان جشن بگیرد و به نوعی فخر فروشی کند ، وقتی سر مبارک امام حسین علیه السلام را با اون وضع وارد مجلس  کردند ، یکی از بزرگان مسیحیان از جا برخاست و پرسید این سر کیست که به کشتنش این همه فخر می کنید ؟ جواب دادند که این سر نوه پیامبرمان است که بر علیه حکومت خروج کرده و خودش و یارانش کشته شده اند و زن و بچه هایش اسیر .
با تعجب سری تکان داد و گفت من که با چندین واسطه به عیسی روح الله می رسم ، مردم از خاک زیر پای من برای تبرک برمی دارند ، آن وقت شما نوه پیغمبرتان را کشته و بدان افتخار هم می کنید !!...
»
یکی از دلایل عدم یاری کردن مردم آن زمان ، امام زمانشان را می توان در این دانست که آنها از امامشان اطلاعی نداشتند . اگر از امام حسین علیه السلام ، اهدافش و عقایدش اطلاع داشتند آیا واقعه کربلا اتفاق می افتاد ؟!

***
سالها از آن زمان می گذرد ، اگر آن زمان تنها رسانه های اطلاع رسانی در دست حکومت بود و اجازه دسترسی به اطلاعات را به کسی نمی دادند ، اما امروزه با چند کلیک ساده دنیایی از اطلاعات در دسترس ماست .
حال اگر در این زمان ما مدعیان تشیع از رئیس مذهبمان بی خبر باشیم ... !

***
مذهب حق تشیع را جعفری می نامند . رئیس مذهب ما شیخ الائمه امام جعفر صادق علیه السلام است ، چقدر راجع به امام صادق علیه السلام اطلاعات داریم ؟ آیا از کرسی مقابل امام صادق علیه السلام و رئیسش یعنی ابوحنیفه و فتاوای شاذ او اطلاع داریم ؟
براستی اگر از ما بپرسند امام صادق علیه السلام بالاتر بود یا ابوحنیفه ، استدلال ما چیست ؟

***

مختصری از زندگانی شریف آن حضرت:

امام جعفر بن محمد علیه السلام ششمین پیشوای شیعیان است که «صادق» لقب دارد. میلاد فرخنده اش در روز 17ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه ی منوره بود. پدر ارجمندش امام باقر علیه السلام و مادر پاکش «امّ فروه» بود.

خانه ای که حضرت در آن به دنیا آمد و بزرگ شد ، خانه ی علم و تقوا و پارسایی بود و این مولود عزیز در دامان پر مهر و پاک پدری که حجت خدا و امام مسلمانان بود ، رشد کرد و کمالات اخلاقی در روح و رفتار او بروز یافت و از او انسانی والا و پیشوایی بی نظیر و تحوّل آفرین و پر برکت پدید آورد.

دوران حیات آن امام مصادف با هشت نفر از خلفای بنی امیه و بنی عباس بود به نام های: هشام ، ولید، عبدالملک مروان ، یزید بن ولید ، ابراهیم بن ولید ، مروان حمار ، سفّاح و منصور دوانیقی. امام صادق علیه السلام از سوی این خلفا ، رنج ها و سختی های بسیار را متحمّل شد ، ولی توانست پرچم هدایتگر اهل بیت را همواره در کشاکش آن حوادث و طوفان ها برافراشته نگه دارد و مکتب پربار علمی ، فقهی و اخلاقی خاندان رسالت را ترویج کند.

امام صادق علیه السلام تا 12 سالگی ، معاصر جدّ بزرگوارش امام زین العابدین علیه السلام بود. مدت 19 سال هم پس از آن ، دوران حیات پربار پدرش امام باقر علیه السلام را درک کرد. وقتی پس از شهادت پدر به پیشوایی مسلمانان رسید 31 سال داشت.ایشان در مدت 34 سال امامت پربار خویش خدمت های عظیمی را به اسلام  و فرهنگ وحی نمود و به همین خاطر ، مکتب شیعه به افتخار نام آن حضرت به «مذهب جعفری» شهرت یافت، چرا که حیات و رونق علم و معارف اهل بیت ، بیشتر در عصر او و به دست مبارک او شکل گرفت و پایه ریزی شد.

دوران امام صادق علیه السلام دوران طوفانی و پر آشوبی بود ، بنی عباس برای دست یافتن به قدرت سیاسی و خلافت ، با امویان درستیز   بودند و همه سو فتنه و آشوب بود و بالاخره عباسیان توانستند با راه انداختن قیامی علیه بنی امیه و به نام طرفداری از اهل بیت پیامبر ، آنان را از قدرت کنار زده و خود ، خلافت رادر دست گیرند. اما گذشت زمان نشان داد که آنان نیز در ستم و بد رفتاری نسبت به خاندان پیامبر ، کمتر از بنی امیه نبودند. در آن عصر ، مسائل فکری و اعتقادی و برخورد های آرا و اندیشه های گوناگون و مباحث فلسفی و کلامی و ارتباط مسلمانان با مردم کشورهای فتح شده و رابطه با دنیای خارج ، آشفتگی های فکری بسیاری پیش آورده بود. گرایش های انحرافی مثل گروه «غلات»یکی از این پدیده های غلط بود که امام با آن مبارزه می کرد.

در این شرایط بحرانی امام صادق علیه السلام می بایست هم از اسلام ناب حمایت و تبلیغ کند ، هم بدعت ها و کج روی های فکری را بر ملا سازد ، هم ورود اندیشه های مهاجم به قلمرو امت اسلام را جلوگیری کند ، هم شاگردان نیرومند و پخته ای تربیت کند که در این میدان ها بتوانند بحث کنند و پاسخگوی شبهات باشند. امام به خوبی از عهده ی این کار مهم بر آمد و درخشش شاگردانی همچون: حماد بن عیسی، هشام بن حکم، معاویه بن عمار، جابر بن یزید جُعفی ، ابو حمزه ، زراره بن اعین، فُضیل بن یسار، جابر بن حیان، مفضّل بن عمر و دیگر چهره های ارجمند از دست پروردگان او، شاهد این تلاش بزرگ و نهضت علمی در آن روزگار است.

معروف است که آن حضرت بیش از چهار هزار شاگرد داشت ، یعنی کسانی که در زمینه های مختلف و نشست های گوناگون ، احادیث او را شنیده و ثبت و ضبط و روایت می کردند و در همه جا پراکنده بودند و «قال الصّادق علیه السلام» گویان ، علوم آل محمد علیهم صلوات الله را منتشر می ساختند. خود امام در مناظرات مهم علمی شرکت می کردند و در بحث ها پیروز می شدند و توجه ها را به مکتب غنی شیعه جلب می کرد و شیعه را در آن قصر پر خطر و در میان آن همه دشمن و بدخواه ، زنده و بالنده و سرافراز می ساخت و از همین رو مورد کینه ی خلفا قرار گرفت. آنان در آزار و محدود سازی و کنترل او بودند و گاه بیگاه مأموران خود را برای خانه گردی و دستگیری او می فرستادند و در پی بهانه بودند که وی را به اتهام فعالیت بر ضدّ خلیفه و قیام برای به دست گرفتن حکومت ، از بین ببرند.

افراد بسیاری از دور و نزدیک به مدینه می آمدند و از جلسات عمومی و خصوصی وی بهره می گرفتند و حدیث می شنیدند. مدتی از عمر آن حضرت نیز در عراق گذشت و از آنجا به نشر دانش می پرداخت. بسیاری از عالمان اهل سنت از جمله ابوحنیفه نیز شاگرد او بودند. در کتب حدیث، دهها هزار روایت از آن حضرت نقل شده است  که میراث  فرهنگی شیعه را تشکیل می دهد.

منصور دوانیقی به صورت های مختلف می خواست امام را به طرف خور جذب کند ، ولی نمی توانست و این ناکامی خشم او را بر ضد امام می افزود. گروهی از پیروان ، پیوسته از وی می خواستند که قیام کند و حکومت را به دست گیرد ولی امام پیوسته نبودن یاران همدل و مطیع و کافی را برای چنین کاری ، دلیل دست نزدن به یک اقدام سیاسی نظامی تند و آشکار بر ضد خلفا بیان می کرد و بیشتر به کار علمی و فرهنگی می پرداخت. در عین حال که به ارتباط پنهانی با برخی از یاران و هواداران مشغول بود ، می کوشید هیچ بهانه به دست دشمن ندهد و رد پایی از خود بر جای نگذارد. بارها در پی گزارش ها نیمه شب به خانه اش ریختند ولی نه سلاحی یافتند و نه پولی و او را در حالی که به عبادت مشغول بود نزد حاکم بردند.

آن حضرت نیز همچون پدران خویش به بهترین صفات نیک و خصلت های والای اخلاقی آراسته بود. علم و حلم و عبادت و پارسایی و رسیدگی به محرومان و سرپرستی  فقیران بنی هاشم ، همچنین برخورد شایسته با همه ، حسن خلق ، عطا و بخشش ، از صفات بارز آن حضرت بود. با برخورد حلیمانه با دشمنان کینه توز و احسان و نیکی در مقابل بد رفتاری هایشان ، آنان را به تغییر موضع و رفتار وا می داشت. عمری در نهایتِ مناعت طبع و تواضع و عزت زندگی کرد. مزرعه ای داشت و در آن کار می کرد و این کار را از بهترین عبادات می دانست و از این راه زندگی خانواده را تأمین می کرد.

امام صادق علیه السلام ده فرزند داشت ، هفت پسر و سه دختر. امام کاظم علیه السلام ، محمد دیباج و اسماعیل از جمله فرزندان او بودند.

سر انجام امام صادق علیه السلام  با توطئه ی منصور دوانیقی مسموم شد و در 25 شوال سال 148 هجری در مدینه چشم از جهان بست. پیش از وفات ، امام موسی بن جعفر علیه السلام را به عنوان پیشوای شیعه پس از خویش به یاران معرفی کرده بود. هنگام وفات ، 65سال داشت و چون از نظر عمر از همه ی امامان بیشتر زیسته بود او را «شیخ الائمه»گفته اند.

پس از وفات ، حضرت امام صادق علیه السلام  را در قبرستان بقیع کنار پدر و جدّش دفن کردند و امروز مزار ساده ی او در مقابل آفتاب سوزان حجاز زیارتگاه دلسوختگان شیعه است.


یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام در مجلس ابوحنیفه :
روزی ابوحنیفه (رئیس یکی از فرقه های اهل تسنّن) در مسجد کوفه برای شاگردانش تدریس می کرد. یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام به نام فضّال با یکی از دوستانش از کنار مسجد عبور می کردند. فضّال با مشاهده ی جلسه درس ابو حنیفه به دوستش گفت: من از اینجا رد نمی شوم مگر اینکه ابوحنیفه را وادار کنم که شیعه شود. آنگاه جلو رفت و گفت: ای پیشوا! من برادری دارم که از من مسن تر است ولی پیرو مذهب شیعه است. هر چه برای او دلیلی در مورد برتری ابوبکر و عمر بر علی  علیه السلام می آورم، نمی پذیرد. استدلالی به من بیاموز تا او را قانع کنم. ابوحنیفه گفت: به او بگو چطور علی  علیه السلام را بر ابوبکر و عمر مقدّم می داری در حالیکه در جنگ ها ابوبکر و عمر در حضور پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته بودند و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم علی علیه السلام را به جبهه می فرستاد و این خود دلیلی است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آنها را بیشتر دوست می داشت و به حفظ جان آنها توجه می کرد.
فضّال گفت: اتفاقاً همین را به برادرم گفتم و او در پاسخ گفت:
«فَضَّلَ الله المُجاهِدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عَظیماً»
«خداوند مجاهدان را بر نشستگان برتری بزرگ عطا کرده است.» (سوره ی نساء/95)
ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو چگونه علی علیه السلام را برتر از ابوبکر و عمر می داند با اینکه آن دو در کنار قبر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دفن شده اند و علی علیه السلام فرسخ ها دورتر است و این افتخار برای هر دوی آن ها بس است.
فضّال گفت: اتفاقاً همین مطلب را به او گفتم. او در پاسخ گفت: طبق آیه ی قرآن:
«یا أیُّها الَّذینَ امَنوا لا تُدخِلوا بُیوتَ النَّبی إلّا أن یُؤذَنَ لَکُم»
«ای کسانیکه ایمان آورده اید بدون اجازه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خانه های او داخل نشوید.»
و روشن است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در خانه ی شخصی خود بود، نه او و نه وارثانش اجازه ورود به کسی ندادند.
ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو عایشه و حفصه (دختران ابوبکر و عمر) آن زمین را به جای مهریه ای که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم طلب داشتند گرفتند.
فضّال گفت: اتفاقاً همین را به او گفتم و او پاسخ داد مگر شما در قرآن نخوانده اید که :
«إنّا أحلَلنا لَکَ أزواجَکَ اَلّاتی اتَیتَ اُجُورَهُنَّ» (سوره ی احزاب/50)
به این مضمون که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مهریه ی همه ی همسرانش را داده است.
ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو عایشه و حفصه به اندازه ی ارث خود از آن خانه گرفته اند و آن را به پدران خود بخشیده اند تا در آنجا به خاک سپرده شوند.
فضّال گفت: اتفاقاًهمین مطلب را به برادرم گفتم و او گفت شما اهل تسنن اعتقاد دارید که پیامبر ارث باقی نمی گذارد و به همین خاطر فدک را از حضرت فاطمه سلام الله علیها گرفتند. ولی اگر قبول کنیم که پیامبر ارث باقی می گذارد با توجه به اینکه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نُه همسر داشت و به هر یک از همسران ایشان یک هفتاد و دوم حجره می رسید سهم ابو بکر و عمر هر یک «یک وجب در یک وجب» بیشتر نمی شد و بنابراین آن دو اکنون در یک مکان غصبی دفن هستند.
ابوحنیفه با شنیدن این مطلب گفت: این رافضی (شیعه) را بیرون کنید که اصلا برادری ندارد. (خزائن نراقی/ص111)



مناظره ای از یکی دیگر شاگردان امام :
از یونس بن یعقوب نقل است که گفت: روزی جمعی از اصحاب و یاران که حمران و ابن نعمان و ابن سالم و طیّار در میانشان
بودند خدمت امام صادق علیه السلام جمع شده و گروهی دیگر در اطراف هشام بن حکم که تازه جوانی بود گرد آمده بودند. امام صادق علیه السلام رو به هشام بن حکم کرده و فرمود:ای هشام!

عرض کرد: لبیک ای زاده ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم!
فرمودند: آیا گزارش نمی دهی که با عمرو بن عبید (در مباحثه) چه کردی؟ و چگونه از او پرسش نمودی؟
عرض کرد: جلالت شما، مرا می گیرد و شرم می دارم و زبانم نزد شما بکار نمی افتد!
امام صادق علیه السلام فرمودند: چون به شما امری نمودم به جای آرید.
هشام گفت: وضع عمرو بن عبید و خبر مجلس مسجد بصره ی او بمن رسید. بر من گران آمد. پس به سویش رفته و روز جمعه ای وارد بصره شده و به مسجد آنجا در آمدم. جماعت بسیاری را دیدم که حلقه زده و عمرو بن  عبید در میان آنان بود. جامه ی پشمینه ی سیاهی به کمر بسته بود و عبایی به دوش انداخته بود و مردم از او سوال می کردند. از مردم راه خواستم. به من راه دادند تا در آخر مردم به زانو نشستم، آنگاه گفتم:
ای مرد دانشمند! من مردی غریبه ام. اجازه دارم مسأله بپرسم؟
گفت: بپرس.
گفتم: شما چشم دارید؟
گفت: پسر جان! این چه سوالی است؟! چیزی را که می بینی چگونه از آن می پرسی؟!
گفتم: سوال من همین طور است.
گفت: بپرس پسر جانم. اگر چه پرسشت احمقانه است.
گفتم: شما چشم دارید؟
گفت: آری.
گفتم: با آن چه می کنید؟
گفت: با آن رنگ ها و اشخاص را می بینم.
گفتم: بینی دارید؟
گفت: آری.
گفتم: با آن چه می کنید؟
گفت: می بویم.
گفتم: دهان دارید؟
گفت: آری.
گفتم: با آن چه می کنید؟
گفت: مزه را می چشم.
گفتم: گوش دارید؟
گفت: آری.
گفتم: با آن چه می کنید؟
گفت: با آن صدا را می شنوم.
گفتم: شما دل (منظور از دل عقل است) دارید؟
گفت: آری.
گفتم: با آن چه می کنید؟
گفت: با آن هرچه بر اعضا و حواسم در آید تشخیص می دهم.
گفتم: مگر با وجود این اعضا، از دل (قلب) بی نیاز نیستی؟
گفت: نه.
گفتم: چگونه با آنکه اعضا صحیح و سالم باشد. (دیگر چه حاجت به دل (قلب) داری؟)
گفت: پسر جانم، هر گاه اعضای بدن در چیزی که ببوید یا ببیند یا بچشد یا بشنود تردید کند، آن را به دل ارجاع دهد تا تردیدش برود و یقین حاصل کند.
گفتم: پس خدا دل را برای رفع تردید اعضا گذاشته است؟
گفت: آری.
گفتم: دل لازم است و گرنه اعضا را یقینی نباشد!
گفت: آری.
گفتم: ای ابا مروان (کنیه ی عمرو بن عبید) خدای تبارک و تعالی که اعضایت را بدون امامی که صحیح را تشخیص دهد و تردید را یقین کند وانگذاشته است، این همه مخلوق را در سر گردانی خود به او رجوع کنند قرار نداده در صورتی که برای اعضای تو امامی قرار داده که حیرت و تردیدت را به او ارجاع دهی؟!او ساکت شد و جوابی نداد.
سپس متوجه من شده و گفت: آیا تو هشام بن حکمی؟ گفتم: نه. گفت: از هم نشین های او هستی؟ گفتم: نه. گفت: اهل کجایی؟ گفتم: اهل کوفه. گفت: پس تو همان هشامی.
سپس مرا در آغوش گرفته و بجای خود نشاند و خودش از آنجا برخاست و تا من آنجا بودم سخن نگفت.
حضرت امام صادق علیه السلام خندیدند و فرمودند: این را چه کسی به تو آموخت؟ عرض کردم: ای زاده ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر زبانم جاری شد.
حضرت علیه السلام فرمودند: بخدا سوگند این مطالب در صحف ابراهیم و موسی مکتوب است. (احتجاج طبرسی/ج2/ص289)


برخی از فتاوای شاذ ابوحنیفه :

1. اگر مردی زنی را برای عمل زنا اجیر کند هیچ حدی بر هیچ یک نیست .
المبسوط - السرخسی - ج 9 - ص 58 و تاریخ بغداد - الخطیب البغدادی - ج 13 - ص 390
 رجل استأجر امرأة لیزنی بها فزنى بها فلا حد علیهما فی قول أبی حنیفة
و در رکبت السفینة - مروان خلیفات - ص 74
 وفی کتاب تأسیس النظر للدبوسی الحنفی : " إذا استأجر امرأة لیزنی بها ! ! لا للخدمة ، فزنی بها ، لا حد علیه عند أبی حنیفة ! ! .

2. وکیع دانشمند مشهور اهل سنت می گوید: ابوحنیفه در بیش از 200 مورد مخالف قرآن و سنت فتوا داده است
تاریخ بغداد - الخطیب البغدادی - ج 13 - ص 390
 وأخبرنا البرقانی قال : قرأت على أبی حفص بن الزیات حدثکم عمر بن محمد الکاغدی قالا حدثنا أبو السائب قال : سمعت وکیعا یقول : وجدنا أبا حنیفة خالف مائتی حدیث

3.ابن ابی شیبه در المصنف خود بیش از 120 مورد از فتواهای خلاف اورا آورده است
 کتاب الرد على أبی حنیفة
 هذا ما خالف به أبو حنیفة الأثر الذی جاء عن رسول الله ( ص ) .
المصنف - ابن أبی شیبة الکوفی - ج 8 - ص 363 - 433
 
4. ابوحنیفه می گوید : اگر پیامبر زنده بود از بسیاری از نظرهای من پیروی می کرد !!!
تاریخ بغداد - الخطیب البغدادی - ج 13 - ص 390
 وقال أبو حنیفة : لو أدرکنی النبی صلى الله علیه وسلم وأدرکته لأخذ بکثیر من قولی ، وهل الدین إلا الرأی الحسن ؟

5. حسن شرنبلالی فقیه مشهور حنفی متوفی 1069 می گوید : اگر چند امام جماعت حضور داشتند که معلوم نبود کدام اعدل و اعلم و با تقوا تر است کسی شایسته ی امامت جماعت است که همسری زیباتر و عورتی کوچکتر دارد!!!
 اذا اجتمع قوم ولم یکن بین الحاضرین صاحب منزل اجتمعوا فیه.. فالأحسن زوجة لشدة عفته، فأکبرهم رأساً، وأصغرهم عضواً، فأکثرهم مالا فأکبرهم جاهاً...»( مراقی الفلاح ج 1 ص 143و و با تایید طحطاوی در حاشیة الطحطاوی على مراقی الفلاح ج1/ص201-205)

6.نماز به سبک ابوحنیفه :
ابو حنیفه جایز میداند که با شراب وضو ساخته شود و همچنین ابو حنیفه میگوید که پوست حرام گوشت به دباغت پاک می ‏شود و جایز دانسته که بجاى حمد و سوره یک آیه خوانده شود اگر چه به ترجمه باشد و جایز دانسته که بر نجاست سگ سجده کنند و جایز دانسته که بعوض سلام بعد از تشهد ضرطه صادر کنند پس ملّا حسن از شراب وضو ساخت و پوست سگ پوشیده و سرگین سگ را سجده‏ گاه کرد و تکبیر گفت و بعوض حمد و سوره فرمود که دو برگ سبز که معنى مدهامتان است که یک آیه است، پس رکوع و سجود بر سرگین سگ کرده و رکعت دیگر را نیز بدین دستور عمل نمود پس تشهّد خواند و بعوض سلام ضرطه از دبر خارج کرد .
این نوع نماز او که قفال دانشمند شافعی در محضر سلطان حنفی اجرا کرد موجب اعراض او از دین ابو حنیفه شد. این داستان بسیار مشهوراست
در مورد سندیت آن و اعترافات بزرگان اهل سنت به کتاب استخراج المرام ج 3 ص 205 به بعد رجوع کنید .

7. ابوحنیفه می گوید : اگر مردی در غرب باشد و از دور زنی در شرق را به عقد خود درآورد و وقتی پس از چند سال برگشت دید همسرش بچه ای زاییده است !! او پدر آن بچه است!!
فالحنفیة یثبتون النسب بمجرد العقد وقالوا : إن مجرد المظنة کافیة بل قالوا : لو أن رجلا تزوج امرأة بالمغرب وهو بالمشرق لستة اشهر کان الولد ملحقا به ورد بمنع حصولها بمجرد العقد بل لابد من إمکان الوطء ولا شک أن اعتبار مجرد العقد فی ثبوت الفراش مجرد ظاهر(الفقه على المذاهب الأربعة ج5 ص 56)
 

8. ابوحنیفه می گوید : اگر مردی به یقین بداند همسرش از زنا بچه دار شده باز آن فرزند از آن اوست!!! (الفقه على المذاهب الأربعة ج5 ص 56)




  • ۹۲/۰۶/۰۳
  • ممسوس

نظرات  (۱)

سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/node/7922
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی