اگر عمویم حمزه بود ... .
روز پانزدهم ماه شوال مصادف شده با شهادت جانسوز حضرت حمزه سید الشهدا علیه السلام و رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام همان بزرگواری که ثواب زیارتش برابر شده با زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا .
اما در میان ما شیعیان ، صدا و سیمای ما ، مساجد و تکایای ما نه اثری از تعظیم آن بزرگواران نه پارچه سیاهی و نه ... .
این مطلب کوتاه هدیه به روح بزرگ حضرت حمزه علیه السلام ، امید است ما را مورد عفو قرار دهند . آمین
... اگر بعد از
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم، عمویم حمزه و برادرم جعفر برای من مانده
بودند با او (خلیفه اوّل ) از روی اکراه و اجبار بیعت نمی کردم، و لکن من به دو مرد
جدید العهد به اسلام (تازه مسلمان) ، یعنی عباس و عقیل مبتلا شدم. پس حفظ اهل بیت
خود را در نظر گرفتم، و از خار و خاشاکی که در چشمم ریخته شد چشم بر هم نهادم، و
جرعه های غیظ و غصه را با گلوی گرفته و فشرده فرو بردم، و صبر کردم صبری که تلخ تر
از حنظل و دردناکتر از کارد برنده بود.»
امیر مومنان علیه السلام
فرمودند:
بار خدایا دلها برای تو خالصند، و چشمها بسوی تو گشوده است، و بر زبانها خوانده
شدی، و محاکمه اعمال بسوی تو است، پس میان ما و قوم ما راه حق را باز کن (میان ما و
ایشان بحق حکم کن). بار خدایا همانا ما به تو شکایت نماییم غائب شدن نبی خود را ، و
کثرت دشمن خود را ، و قلّت عدد خود را ، و خواری خود را در نظر مردم ، و سختی
روزگار را ، و رسیدن فتنه ها را به ما ، بار خدایا این بلاها را به عدل خود که ظاهر
نمایی و سلطان حقّی که تو خود دانی فرج ده (و ما را از آن خلاصی ده). پس عبد الرحمن
بن عوف به من گفت: ای پسر ابو طالب همانا تو بر این امر (خلافت) بسیار حرص داری، به
او گفتم: من بر این امر حریص نیستم ، و جز این نیست که من میراث رسول خدا صلی
اللَّه علیه و آله و سلّم و حقّ او را مطالبه می نمایم ؛ و همانا ولایت امّت آن
حضرت بعد از او حقّ من است، و شما بر آن از من حریص ترید ؛ زیرا که با زور و شمشیر
میان من و حقّ من حائل و مانع می شوید، و مرا از حقّ خود باز می دارید. بار خدایا
من شکایت قریش را به تو می نمایم که رَحِم (خویشاوندی) مرا قطع کردند ، و روزگار
مرا تباه نمودند ؛ و حق مرا دفع کردند، و قدر مرا حقیر شمردند، و منزلت عظیم مرا
خوار کردند، و برای نزاع و مخالفت با من اتّفاق نمودند ؛ حقی که من از ایشان به آن
اولی بودم . پس آن را از من ربودند، و پس از آن هم گفتند: یا با همّ و غم صبر کن یا
با تأسف و حسرت بمیر! و به خدا قسم که اگر می توانستند قرابت و خویشی مرا هم دفع
نمایند چنان که سبب مرا قطع کردند البته قطع کرده بودند ؛ و لکن به آن راه نیافتند.
همانا حق من بر این امّت مثل حق مردی است بر قومی تا اجل معینی. پس اگر احسان کنند
و در اداء حق او تعجیل نمایند آن را با سپاس گزاری قبول نماید، و اگر در اداء حق او
تأخیر نمایند آن را بدون سپاس گزاری بگیرد، و مرد در به تأخیر انداختن حق خود سرزنش
نشود، بلکه کسی که آنچه برای او نیست بگیرد سرزنش و ملامت شود. و بتحقیق که رسول
خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم با من عهد کرده و فرموده است: ای پسر ابی طالب
برای تو است ولایت امر من ، پس اگر با عافیت و سلامتی تو را والی قرار دادند، و با
رضایت بر تو اتفاق کردند به امر آنان قیام کن، و اگر اختلاف کردند آنان را به
خودشان و آنچه به آن مشغولند واگذار؛ که همانا به زودی خداوند برای تو مخرج قرار
دهد و برای تو فرج رساند. پس در اطراف خود نظر کردم، و مددکار و مساعدی غیر از اهل
بیت خود نیافتم ؛ ناچار ایشان را از هلاکت نگاه داشته و حفظشان نمودم. و اگر بعد از
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم، عمویم حمزه و برادرم جعفر برای من مانده
بودند با او (خلیفه اوّل ) از روی اکراه و اجبار بیعت نمی کردم، و لکن من به دو مرد
جدید العهد به اسلام (تازه مسلمان) ، یعنی عباس و عقیل مبتلا شدم. پس حفظ اهل بیت
خود را در نظر گرفتم، و از خار و خاشاکی که در چشمم ریخته شد چشم بر هم نهادم، و
جرعه های غیظ و غصه را با گلوی گرفته و فشرده فرو بردم، و صبر کردم صبری که تلخ تر
از حنظل و دردناکتر از کارد برنده بود. »
(کشف المحجة لثمرة المهجة ، ص 247 )
- ۹۲/۰۶/۰۱