سه نما از سه نقطه تهران ...
ساعت 1:30 نیمه شب خانه باغی در شمال تهران :
- دیگه خسته شدم ، دیگه از این مهمونی های تکراری و این بریز و بپاش ها خسته شدم !
اصلا یه چیزی که چند وقتی ما رو سر حال نگه داره ، پیدا
نمیشه !
- تو
که هنوز یه ماه نیست از ... اومدی ! هر هفته هم که پارتی ات برقراره ، عرق و ورق و
هر چی فکرش و بکنی دم دستته !
- درسته ، اما این چیزا اونقده که از دور قشنگه ، داخلشون هیچی نیست ! دیگه دارم به بن بست می رسم ! چند وقتیه فکرم رفته خودمو راحت کنم ! دیگه خسته شدم از این زندگی کوفتی !!
ساعت 11 شب خانه ای در جنوب تهران :
- اینقدر لب به این کوفتی ها نزن ! حالم و به هم زدی ! هیچی تو خونه نیست ، برو یه چیزی بگیر کوفت کنیم ! داره از گرسنگی سرم گیج میره ! دیگه خسته شدم از این زندگی کوفتی !!
ساعت 3:30 شب حجره ای در یک مدرسه علمیه تهران :
« یا الهی و سیدی و مولای و مالک رقی ، یا من بیده ناصیتی ، یا علیما بضری و مسکنتی ، یا خبیرا بفقری و فاقتی ، یا رب یا رب یا رب ... »
ای معبودم و آقایم و مولایم و صاحب تنم ، ای آنکه
زمام اختیارم در دست اوست ، ای دانا به فقر و بیچارگیم ، ای آگاه به احتیاجم و بی
چیزیم ، ای پروردگار ، ای پروردگار ، ای
پروردگار ... .
- چقدر این
فراز ها شیرینه ، چقدر مناجات با خدا تو دل شب می چسبه ، چقدر آدم سبک میشه ، اصلا وقتی با تو حرف می زنم انگار
نه انگار هزار تا مشکل جور واجور دارم ، انگار نه انگار مادرم مریضه ، انگار نه انگار ... ، میدونم
همه چیزا رو می بینی ، اگه صلاح دین من تو اینه منم پسندم آنچه را جانان پسندد
!
قربون امیرالمومنین (ع) برم که این حرفا
رو توسط کمیل (ع) به ما رساند ، واقعا اونایی که تو رو دارن چی کم دارن و اونایی
که تو رو ندارن چی دارن ؟!
- ۹۲/۰۵/۲۲