بنر نیمه شعبان
- ۰ نظر
- ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۶
خبری شگفت انگیز در رسانه ها منتشر شد ، تماشاگری از خداحافظی بازیکن محبوبش به دیار باقی شتافت !
«احمد، وقتی تماشاگر بازی استقلال و مس بود، با صحنه خداحافظی مجیدی مواجه شود. اتفاقی که نمیتواند باور کند، بر سرش میزند، گریه میکند. تا دو روز لب به غذا نمیزند. غصه میخورد، اشک میریزد و حرفی هم نمیزند تا اینکه در نهایت دچار سکته قلبی میشود. خانواده او را به بیمارستان بوعلی میبرند. احمد در بخش ccu بیمارستان بوعلی بستری میشود.
در حالیکه نیمه بیهوش است از او میپرسند، میخواهی با فرهاد مجیدی تماس بگیریم تا با او حرف بزنی و احمد دستی به نشانه بله تکان میدهد. ساعاتی بعد این احمد است که دیگر روی زمین وجود ندارد. پرواز میکند به آسمانی که آبی است.»
این حال یه عاشقه ! اصلا نه کاری به احمد دارم و نه کاری به فرهاد مجیدی ...
اما این قسمت را دوباره بخوانید : ... بر سرش میزند، گریه میکند. تا دو روز لب به غذا نمیزند. غصه میخورد، اشک میریزد و حرفی هم نمیزند تا اینکه در نهایت دچار سکته قلبی میشود ... و تمام !
***
می گن شخصی بوده تو کربلا که مدتها به حرم سید الشهدا علیه السلام مشرف نمیشده ... خلاصه با اصرار یکی از مراجع و اعلام اینکه من طاقت ندارم و غالب تهی می کنم ، راهی حرم آقا می شود ... تا مقابل ایوان که می رسد با اشاره ای به شش گوشه اباعبدالله و پرسیدن اینکه آیا این مضجع شریف آقایم حسین علیه السلام است ؟ با صیحه ای جان می دهد ... و تمام !
***
می دونم از «و تمام» بالایی تا «وتمام» پایینی فاصله ای فراتر از اینجا تا عرش است و اصلا قابل قیاس نیست اما چقدر امروزه این حرفها غریب شده و قریب شدنش محال !
به نظر شما چرا چنین شده ایم ؟ چرا حضور و عدم حضور امام زمانمان نه تنها برایمان عادی شده و حتی (خدای ناکرده ) اصلا شاید بگوییم بیاید برای چه ... !
***
آقا جان !
این چندمین محرم است که شروع می شود و شما نیستی ....
« اینجا همه منند، «من» بی خیال تو ... اینجا کسی برای شما «ما» نمی شود »
اصلاً آنقدر تکرار کردیم که برایمان عادت شده ، هر نماز در قنوت با یک حس غروری می گوییم ؛
« اللهم عجل لولیک الفرج»
که هر کس نداند فکر می کند، اگر حضرت یک یار در کره زمین داشته باشد ، آن هم ما هستیم !!
(به قول شاعر من که آماده نیم پس چیست عجل عجلم !! )
خدا وکیلی ! تا حالا شده
« ... من حاضر هستم ده نفر از شما را بدهم و یک نفر از لشکریان معاویه را بگیرم. آنها در باطلشان محکم هستند. اما شما در حقتان سست هستید ...
... ای کاش من دو یارمثل حمزه داشتم ...
... شما در ظاهر شبیه مرد هستید. ولی نامرد هستید ...
... خون به دلم کردید ...
... خدا من را از شما بگیرد ...
بانو سوار بر ناقه و مولا کنارش ... هر شب به در خانه انصار و مهاجر ... بعضی وعده سر خرمن می دادند ... برخی بهانه تراشی می کردند ... حتی برخی تا صدای مولا را می شنیدند ، اصلا در را باز نمی کردند !!
*
تو ذهنت به اونا بد و بیراه می گویی !
- ببین تا چشم کار می کند ، جمعیت نشسته !
- آره ، انگار هر هفته شلوغتر از هفته پیش می شه ! انگار مردم عاشق تر می شوند .
- یعنی بین این همه عاشق ، 313 نفر پیدا نمی شود !
...
***
طرف با اشتیاقی از خراسان اومده بود که امام صادق (ع) را ترغیب کند برای جنگ بر علیه ظلم ! آقا بی مقدمه فرمودند : تنور را آماده کنند و به این فرد دستور دادند داخل تنور برود ! ناگهان لحن صحبت مرد خراسانی عوض شد و با بهانه زن و بچه و ...