ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

هر عاشقی دوست داره عشقش فقط برا خودش باشه الا من ، که دوست دارم تو ، عشق همه عالم باشی ! یا علی

کاش من هم سلمان حدادی بودم !

ممسوس | جمعه, ۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۰۷ ب.ظ


من که برای دینم حتی یک ضربه هم نخوردم ، من که همه زندگی و آبرو و مقامم را از دینم دارم ... آیا شده یه ذره مثل این همه سنی شیعه شده ، قدر دین و مذهبم و بدونم ؟!!

در طول این هزار و اندی سال چه جانها و آبروهایی که به واسطه دفاع از مذهب بر حق تشیع از بین رفته تا این دین به دست من و شما برسد و ما ... ! نه واقعا فکر کردیم که ما چه کردیم ؟

حاجاقای بندانی نقل می کردند که در زمان های قدیم اگر جایی از امیرالمومنین علیه السلام برائت نمی جست از او مالیات بیشتری می گرفتند تا رسیدند به همین سیستان و بلوچستان فعلی خودمان ( که الحق شیعیانش از ما به مراتب شیعه ترند! )

که با چند برابر کردن مالیات هم نتوانستند آنها را وادار به این عمل کنند . تا اینکه از پادشاه دستور رسید یا برائت بجویند یا سر ناموسشان را در میدان شهر بتراشند !! و باز جواب معلوم بود ، مردان غیور آن زمان و آن سرزمین برای عدم برایت جستن از آقایشان این کار را هم انجام دادند ... . و حکایت همچنان باقیست .

داستان جالب جناب اقای سلمان حدادی نیز یک مشت از این خروار است که خواندنش خالی از لطف نیست :

سلمان حدادی هستم، فرزند لقمان حدادی متولد 1361 در سنندج.

  • ممسوس

اگر عمویم حمزه بود ... .

ممسوس | جمعه, ۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۴۲ ب.ظ

روز پانزدهم ماه شوال مصادف شده با شهادت جانسوز حضرت حمزه سید الشهدا علیه السلام و رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام همان بزرگواری که ثواب زیارتش برابر شده با زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا .

اما در میان ما شیعیان ، صدا و سیمای ما ، مساجد و تکایای ما نه اثری از تعظیم آن بزرگواران نه پارچه سیاهی و نه ... .

این مطلب کوتاه هدیه به روح بزرگ حضرت حمزه علیه السلام ، امید است ما را مورد عفو قرار دهند . آمین


...  اگر بعد از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم، عمویم حمزه و برادرم جعفر برای من مانده بودند با او (خلیفه اوّل ) از روی اکراه و اجبار بیعت نمی کردم، و لکن من به دو مرد جدید العهد به اسلام  (تازه مسلمان) ، یعنی عباس و عقیل مبتلا شدم. پس حفظ اهل بیت خود را در نظر گرفتم، و از خار و خاشاکی که در چشمم ریخته شد چشم بر هم نهادم، و جرعه های غیظ و غصه را با گلوی گرفته و فشرده فرو بردم، و صبر کردم صبری که تلخ تر از حنظل و دردناکتر از کارد برنده بود

  • ممسوس

... لیطغی !

ممسوس | چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۰۱ ب.ظ


هرچی اصرار می کنه ، پدر چاقو به دستش بده ، پدر این کار را نمی کنه ، گریه می کنه ، زمین و زمان رو بهم می ریزه ، باز هم پدر این کار را نمی کنه ، ممکنه حتی به پدرش بزنه ! و به پدرش بد و بیراه

  • ممسوس

پروانه شو ...

ممسوس | چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ق.ظ


روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد.

  ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد . آن شخص خواست به پروانه کمک کند و با یک قیچی

  • ممسوس

چگونه ... !

ممسوس | سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ق.ظ



« چه حرفهایی می زنی ها ! مگه میشه تو این دوره و زمونه گناه نکرد؟ مگر اینکه بری یه جایی که نه تو کسی رو ببینی و نه کسی تو رو !! »

  از این نوع صحبتها معمولا خیلی شنیدید و یا تو دلتون تصدیق کردید و به نوعی توجیه خوبی برای خودتون پیدا کردید و یا به مخالفت با اون پرداختید هر چند تو عمل شاید خیلی موفق به این کار، نباشید .

  درسته که زمونه بد شده و بنا بر اون روایت نگه داشتن دین از نگه داشتن آتش در دست سخت تره اما از اونور مبارزه با نفس در این زمان قطعا با زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله ) متفاوته و اجر و قرب بسیار بیشتری داره !

  این روایت مشهوره که اصحاب دور پیامبر نشسته بودند که حضرت فرمودند : سلام من به برادران من ! ظاهرا سلمان پرسید : یا رسول الله ! برادران شما ما هستیم ؟ حضرت پاسخ دادند : خیر برادران من آخر الزمان می آیند ، آنها که به سیاهی قلم بر سفیدی کاغذ ایمان می آورند ! و در دین خود استوارند !

  آری ، دوستان هر چه جهد بیشتری در مبارزه با گناهان کنید به درجات بالاتری نائل خواهید آمد و بالعکس .

  قطعاً ، این مقاله نمی تواند حق مطلب را ادا کند ، علاقه مندان برای مطالعه بیشتر می توانند به کتاب «گریز از گناه » استاد رحیمی ، نشر جمال و کتاب « تجربه شیرین ندامت » استاد محمد حسین یوسفی ، انتشارات دلیل ما و سایتهای موجود در این زمینه مراجعه نمایند .

  • ممسوس

وای رباب !!

ممسوس | سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۴ ق.ظ



پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد ... (القصص / ۱۳)


... او را به مادرش بازگرداندیم ...


... غم نخورد ...

  • ممسوس

یس ...

ممسوس | شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۰ ب.ظ



شاید یاسین همان یا ح سین بی سر باشد !!

  • ممسوس

فقط خدا !

ممسوس | شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۴۸ ب.ظ


گاهی عبادت برای رسیدن به حس و حال خوش معنویه که واقعا" دلنشینه
و همین حجابی می شه که عبادت رو برای خدا انجام ندی
!
  • ممسوس

دین بازیچه !

ممسوس | جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۰۷ ب.ظ


به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیه ‏السلام به کربلا، نامه‏ اى بدین مضمون به حضرت نوشت:

« به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمده ‏اى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم! و یا به حکم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام. »


اینجا بود که حضرت این کلام نورانی را فرمودند :

الناس عَبید الدّنیا و الدّین لَعق علی اَلسنتهم ، یَحوطونه مادرّت مَعایشهُم فاذا مُحصّوا بالبلاء قلّ الدیّانون
مردم بندگان دنیایند و دین لیسیدنی است روی زبان ایشان نهاده ( بازیچه زبانشان است ) تا مزه از آن میتراود آن را نگاهدارند و وقتی بنای آزمایش شود دینداران اندک باشند !


***

تا الان فکر می کردم این کلام برای اون زمان و مکانه و لاغیر !

اما خوب که نگاه می کنم می بینیم اصلا انگار حضرت این کلام را برای زمان ما فرموده اند ...

از غش در معامله تا بی حجابی زنهای ما تا دروغ و غیبت و تهمت و سخن چینی که انگار دیگر گناهش رفته که هیچ بلکه دارای ثواب هم شده تا هزار تا چیز دیگر !

چرا به خود نمی آیم ؟ چرا اندکی در رفتارم تأمل نمی کنم ؟

اگر من شیعه مولا هستم ، اگر من منتظر آقا هستم ، آیا این رفتار من مورد رضایت حضرت هست ، نیست ؟!!

خدا کنه ما از اونا نباشیم که اون دنیا آرزومون باشه برگردیم تا جبران کنیم (1) !

آمین


1.  می‌گویند: ما را برگردان تا کار خوب انجام دهیم غیر از آن کارهایی که انجام می‌دادیم! (فاطر/37)

  • ممسوس

بقیع 1

ممسوس | جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۴۶ ق.ظ


کنار بقیع ایستاده بودم اومد جلو :
- کسی که مرد دیگر مرده و آدم باید فقط از خدا حاجاتش رو بخواهد ...
بعد هم خودکارش رو انداخت رو زمین و گفت اگر می گی از اینا کاری بر میاد، بگو این خودکارو به من بدهند !!
اولش موندم چه جوابی بدم ، چند نفر هم جمع شده بودند ، یه لحظه دلم رو متوجه آقا کردم ، گفتم حالا خودم هیچی لااقل به خاطر اینا که اعتقادشون نلرزه! ، نا خود آگاه یه چیزی به ذهنم خطور کرد ... )
رفتم جلو خودکار را از زمین برداشتم و دوباره رو زمین انداختم و گفتم : حالا تو به خدا بگو اونو از رو زمین برداره به من بده !!!
  • ممسوس