97. فاطمه (سلام الله علیها ) در پشت درب !
در کتاب سلیم بن قیس : (به در
خانه على (ع ) رسید. فاطمه (س ) پشت در نشسته بود. عمر آمد
و در را زد و ندا داد: پسر ابى طالب ! در را باز کن .
فاطمه (س ) گفت : عمر! با ما چه کار دارى ؟ چرا ما را به حال خودمان
رها نمى کنى ؟
گفت : در را باز کن و الا آن را به رویتان آتش مى زنیم ... سپس در را
آتش زد. عمر در را به داخل فشار داد. فاطمه (س ) به طرفش آمد و فریاد کشید: پدر!...)(110)
عمر: (لگدى به
در زدم . فاطمه (س ) شکمش را به در چسبانده بود و مانع آن مى شد... در را به داخل راندم و وارد شدم . فاطمه (س ) به گونه اى به طرفم آمد
که جلوى چشمانم را گرفت ...)(111)
عمر: (چون به
جلوى در رسیدم ، فاطمه (س ) به محض دیدن آنها در را به رویشان بست و شک نداشت که
کسى بدون اجازه اش بر او وارد نخواهد شد. عمر لگدى به در کوبید و آن را که از چوب
خرما بود شکست . سپس وارد شدند)(112)
زهرا (س ): (و آتش
آوردند که خانه و ما را آتش زنند. پس به پشت در تکیه دادم و آنان را به خداوند قسم ...)(113)
عمر: (فاطمه (س
) با دست هایش در را گرفته بود تا مرا از باز کردن آن باز دارد. پس دوباره تلاش کردم . اما نتوانستم . پس با تازیانه به دست هایش زدم
. چنانکه دردش گرفت ... لگدى به در کوبیدم . فاطمه (س ) شکمش را به در چسبانده بود
تا آن را نگه دارد... در را به داخل راندم و وارد شدم . فاطمه (س ) به گونه اى به
طرفم آمد که جلو چشمانم را گرفت . یک سیلى از روى روبند به گونه هایش زدم ،
گوشواره اش کنده شد و به زمین افتاد. على (ع ) بیرون آمد. چون احساس کردم که مى
آید، به سرعت به بیرون خانه دویدم و به خالد، و قنفذ، و همراهانشان گفتم : از خطر
عظیمى نجات یافتم و عده کثیرى جمع کردم ، نه براى اینکه شمارشان از على (ع ) بیشتر
شود، بلکه بدان جهت که قلبم بدان تقویت شود، آمدم و على (ع ) را که در محاصره بود،
از خانه اش بیرون آوردم ...)(114)
110- بحارالانوار، ج 53، صص 14، 18، 19، 23.
111- بحارالانوار،
ج 8، صص 220، 227؛ به نقل از دلائل الامامه .
112- تفسیر
عیاشى ، ج 2، ص 67؛ بحارالانوار، ج 28، ص 227.
113- بحار
الانوار، ج 30، ص 345.
114- بحارالانوار،
ج 1، صص 293 295.