103. در منابع اهل سنّت چه تحریفهایی صورت گرفته است؟
در نقل جریان حمله عمر به خانه حضرت زهراعلیهاالسّلام در منابع اهل سنّت چه تحریفهایی صورت گرفته است؟
با گذر ایّام و ورق خوردن صفحات تاریخ، پیروان ائمّه کفر و گمراهی (=
پیروان مکتب خلفا)، به جای «شمشیرها» و «آتشی» که خانه یادگار
نبوّتعلیهاالسّلام را احاطه کرده بود، «قلم» و «مرکّب» نشاندند و این،
آغاز فصل تازهای در غربت آن یادگار پیامبرعلیهاالسّلام و سلاله پاک
اوعلیهمالسّلام شد و اینک، طوفانهایی از جعل و تحریف و تندبادهایی از
تهمت و افترا، خاندان نبوّت را هدف گرفته است.
به عنوان مثال، به موارد زیر اشاره میکنیم:
نمونه 1) تحریف در کتاب مروج الذهب
ابن
ابیالحدید معتزلی (متوفّای 656 هـ) در کتاب معروف خویش به نام «شرح نهج
البلاغه» به نقل از کتاب «مروج الذهب» تألیف مسعودی (متوفّای 346 هـ) چنین
مینویسد:
قالَ المَسعُودِیُّ: وَ کانَ عُروَةُ بنُ الزُبَیرِ یُعَذِّرُ
أخاهُ عَبدَاللهِ فِی حَصرِ بَنِـیهاشِـمٍ فِی الشِعبِ وَ جَمعِهِ
الحَطَبَ لِیُحرِقَهُم وَ یَقُولُ: إنَّما أرادَ بِذلِکَ ألّا تَنتَشِرَ
الکَلِمَةُ وَ لایَختَلِفَ المُسلِمُونَ وَ أن یَدخُلُوا فِی الطاعَةِ
فَتَکُونَ الکَلِمَةُ واحِدَةً، کَما فَعَلَ عُمَرُبنُ الخَطّابِ
بِبَنِیهاشِمٍ لَمّا تَأخَّرُوا عَن بَیعَـةِ أبِیبَکرٍ، فَإنَّهُ أحضَرَ
الحَطَبَ لِیُحرِقَ عَلَیهِم الدارَ.
مسعودی میگوید:
عروة بن زبیر برادرش عبدالله [بن زبیر بن عوّام] را در محاصره بنیهاشم در
در درّهای [در مکّه] و جمعآوری کردن او هیزم را برای آتش زدن آنان [در
وقایع مربوط به سالهای دهه ششم و هفتم هجری که آل زبیر به دنبال کسب حکومت
بودند] ، معذور میدانست و میگفت:
او این کار را برای آن کرد که تفرقه و
پراکندگی ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و آنان (بنیهاشم) نیز
به اطاعت او درآیند و در نتیجه با هم متّحد شوند؛ همانطور که عمر بن
خَطّاب این کار را با بنیهاشم کرد؛ وقتی آنان (امیرمؤمنانعلیهالسّلام و
صدّیقه طاهرهعلیهاالسّلام) از بیعت با ابوبکر درنگ کردند. پس همانا او
هیزم فراهم کرد تا خانه را بر آنها بسوزاند.
[مأخذ : شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید (متوفّای 656 هـ)، ج 20، ص 147(چاپ: اسماعیلیان، به تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم)]
همانگونه
که مشاهده شد، ابن ابیالحدید معتزلی اذعان میکند که در قرن ششم، در کتاب
مسعودی، نام خلیفه دوم به عنوان عامل اصلی ماجرای هجوم به بیت
فاطمهعلیهاالسّلام و تهدید به آتش زدنِ آن، آمده است؛ امّا در برخی
چاپهای امروزین کتاب «مروج الذهب»، این نام حذف گردیده و ماجرا با صیغه
فعل مجهول آمده است:
کانَ عُروَةُ بنُ الزُبَیرِ یُعَذِّرُ أخاهُ إذا
جَری ذِکرُ بَنِیهاشِمٍ وَ حَصرِهِ إیّاهُم فِی الشِعبِ وَ جَمعِهِ لَهُم
الحَطَبَ لِتَحرِیقِهِم وَ یَقُولُ: إنَّما أرادَ بِذلِکَ إرهابَهُم
لِیَدخُلُوا فِی طاعَتِهِ، کَما اُرهِبَ بَنُوهاشِمٍ وَ جُمِـعَ لَهُم
الحَطَبُ لِإحراقِهِم إذ هُم أبَوا البَیعَةَ فِیما سَلَفَ.
عروة بن
زبیر برادرش را وقتی صحبت از ماجرای بنی هاشم و محاصره کردن او آنان را در
درّه و جمعآوری کردن او هیزم را برای آتش زدن آنها به میان میآمد، معذور
میدانست و میگفت: او این کار را کرد تا آنان را با ترساندن، به اطاعت از
خود وادار کند؛ همانگونه که در قبل نیز بنیهاشم ترسانیده شدند و برای آتش
زدنشان هیزم فراهم و جمعآوری شد؛ آن هنگام که آنان از بیعت با پیشینیان
امتناع کردند.
[مأخذ: مروج الذهب، مسعودی (متوفّای 346 هـ)، ج 2، ص 79
(چاپ: بولاق، 1283 هـ) و ج 2، ص 72 (چاپ: الازهریّه، 1303 هـ) و ج 3، ص 24
(چاپ: دار الرجاء، مصر، قاهره، 1357 هـ) و ج 3، ص 77 (چاپ: دار الهجره، قم)
و ج 3، ص 86 (چاپ: مِیُمنِیَه)]
در این نقل قول، نه تنها نامی از خلیفه
دوم نیامده است، بلکه نام خلیفه اوّل نیز که این وقایع به جهت بیعت با او
اتّفاق افتاده، حذف گردیده است. این حذف و تغییر، پایان ماجرا نیست؛ چرا که
در سایر چاپهای کتاب «مروج الذهب» قسمت آخر روایت تاریخی فوق، «به طور
کامل» سانسور شده است!؟
آری، کوردلانی که روشنگری تاریخ با عقایدشان
سازگار نبوده است، رنجهای دخت پیامبرعلیهاالسّلام در راه دفاع از امام
راستین، علیعلیهالسّلام را نادیده گرفته و حکایت فوق را چنین نقل
کردهاند:
کانَ عُروَةُ بنُ الزُبَیرِ یُعَذِّرُ أخاهُ إذا جَری ذِکرُ
بَنِیهاشِمٍ وَ حَصرِهِ إیّاهُم فِی الشِعبِ وَ جَمعِهِ لَهُم الحَطَبَ
لِتَحرِیقِهِم وَ یَقُولُ: إنَّما أرادَ بِذلِکَ إرهابَهُم لِیَدخُلُوا فِی
طاعَتِهِ؛ إذ هُم أبَوا البَیعَةَ فِیما سَلَفَ.
عروة بن زبیر برادرش
را وقتی صحبت از ماجرای بنیهاشم و محاصره کردن او آنان را در درّه و جمع
کردن او هیزم را برای آتش زدن آنها به میان میآمد، معذور میدانست و میگفت:
او این کار را کرد تا آنان را با ترساندن، به اطاعت از خود وادار کند؛
هنگامی که آنها از بیعت با گذشتگان امتناع کردند.
[مأخذ : مروج الذهب، مسعودی (متوفّای 346 هـ)، ج 3، ص 77 (چاپ: دار الاندلس، بیروت) و ج 3، ص 86 (چاپ: دار الفکر، بیروت)]
لازم
به تذکّر است با توجّه به شیوه ابن ابیالحدید معتزلی که مبتنی بر تبرئه
خلفا میباشد؛ بسیار دور از ذهن است که او در هنگام نقل از کتاب «مروج
الذهب» به شرح نوشته مسعودی دست یازیده و توضیحاتی را بر متن مندرج در
«مروج الذهب» افزوده باشد؛ بلکه [با توجّه به «سبک مسعودی در ثبت حوادث
تاریخی»] باید گفت: چاپهای فعلی کتاب «مروج الذهب»، تحریف شدهاند و متن
اصلی نوشتار مسعودی، عیناً همان متنی است که ابن ابیالحدید آن را در کتاب
خود نقل کرده است.
ذهبی (متوفّای 748 هـ) درباره مسعودی مینویسد :
وَ کان مُعتَزِلِیّاً.
او معتزلی بود.
[مأخذ : سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 569؛ تذکرة الحفّاظ، ج 3، ص 857]
جالب توجّه است که: سُبکی (متوفّای 771 هـ) مسعودی را شافعی قلمداد مینماید.
[ر.ک: الطبقات الشافعیّة الکبری، ج 3، ص 456 ـ 457]
نمونه 2) نشانه تحریف در نوشتار بلاذری
علّامه
شیخ زین الدین عاملی بیاضیقدّسسرّه (متوفّای 877 هـ) از علمای بزرگ
شیعه، در کتاب ارزشمند خویش «الصراط المستقیم» چنین مینویسد:
وَ مِنها ما رَواهُ البَلاذُرِیُّ وَ اشتَهَرَ فِی الشِیعَةِ أنـَّهُ حَصَرَ فاطِمَةَ فِی البابِ حَتّی أسـقَطَت مُحسِناً.
از
جمله آن موارد [و اعمال ناشایست خلیفه دوم] آن مطلبی است که بلاذری [از
علمای سنّیمذهب و متوفّای 279 هـ] نقل کرده و در میان شیعیان نیز مشهور
است که او (عمر بن خَطّاب) فاطمه[علیهاالسّلام] را آنچنان بین در و دیوار
قرار داد، که [فاطمهعلیهاالسّلام، فرزندش] محسن را سقط نمود.
[مأخذ: الصراط المستقیم، بیاضی (متوفّای 877 هـ)، ج 3، ص 12 (چاپ: المکتبة المرتضویّه)]
با جستجو در کتابهای چاپ شده از بلاذری، میتوان به روشنی دید که چنین مضمونی، در این آثار به چاپ نرسیده است.
بدین
ترتیب، نه تنها مدرکی بسیار مهم در موضوع شهادت حضرت محسنعلیهالسّلام،
از دسترس محقّقان خارج گردیده و به دست ما نرسیده است؛ بلکه با کمال تأسّف
باید گفت:
تنها متن موجود درباره حضرت محسنعلیهالسّلام در آثار بلاذری، حدیثی جعلی میباشد که حاکی از درگذشت وی در سنّ کودکی است!
[مأخذ: انساب الاشراف، بلاذری (متوفّای 279 هـ)، ج 3، ص 144 (چاپ: اعلمی، بیروت)]
علاوه
بر اینها که تنها نمونههایی از تحریف اسنادِ مصائب حضرت
زهراعلیهاالسّلام است، کتمانهایی نیز در نقل این حوادث، صورت گرفته است.
سکوت در ماجرای سقط حضرت محسنعلیهالسّلام
ابن ابیالحدید معتزلی (متوفّای 656 هـ) از استادش «ابو[یحیی] جعفر النقیب» چنین نقل میکند:
إذا
کانَ رَسُولُ اللهِصلّیاللهعلیهوآله أباحَ دَمَ هَبّارِ بنِ الأسوَدِ،
لِأنَّهُ رَوَّعَ زَینَبَ فَألقَت ذا بَطنِها، فَظَهَرَ الحالُ أنَّهُ لَو
کانَ حَیّاً لَأباحَ دَمَ مَن رَوَّعَ فاطِمَةَ حَتّی ألقَت ذا بَطنِها.
فَقُلتُ: أروِی عَنکَ مایَقُولُهُ قَومٌ:
«إنَّ فاطِمَةَ رُوِّعَت فَألقَت المُحسِنَ.»؟
فَقالَ: لاتَروِهِ عَنِّی وَ لا تَروِ عَنِّی بُطلانَهُ، فَإنِّی مُتَوَقِّفٌ فِی هذا المَوضِـعِ.
هنگامی
که [در فتح مکّه] رسول خداصلّیاللهعلیهوآله به کشتن هبّار بن اسود
اجازه داده بود؛ به سبب آن که وی، زینب [دخترخوانده رسول
خداصلّیاللهعلیهوآله و از زنان مسلمان] را ترسانید، به صورتی که زینب
فرزندی را که در شکم خود داشت، سقط کرد؛ پس روشن است که اگر آن حضرت زنده
بود، حتماً مباح میکرد خون کسی را که فاطمه[علیهاالسّلام] را ترساند تا
آنجا که فرزندی را که در بطنش داشت، سقط نمود.
[ابن ابیالحدید میگوید:] گفتم:
آیا از تو روایت کنم قول آن گروه را که میگویند:
«فاطمه[علیهاالسّلام] ترسانده شد پس محسن را سقط کرد.»؟
پس [استاد] پاسخ میگوید:
از من روایت نکن و بطلان این ماجرا را نیز از قول من نقل ننما؛ چرا که من در این موضوع توقّف کردهام [و سکوت اختیار میکنم!].
[مأخذ: شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید معتزلی (متوفّای 656 هـ)، ج 14، ص 193]
خاطرنشان
میشود به تصریح ابن ابیالحدید معتزلی، نقیب مذهب امامی نداشته و از
فضائل ابوبکر و عمر دم میزده است. وی عثمان و فتوحات زمان او را تأیید
میکند. توجیهات او در ماجرای سقیفه، شاهکاری از ریشخند وی به فرمان الهی
رسول خداصلّیاللهعلیهوآله است.
برخی توصیفات او به قلم ابن ابیالحدید معتزلی (متوفّای 656 هـ) چنین است:
الف) غَیرُ مُتَعَصِّبٍ لِلمَذهَبِ ـ وَ إن کانَ عَلَوِیّاً ـ وَ کانَ یَعتَرِفُ بِفَضائِلِ الصَحابَةِ وَ یُثنِی عَلی الشَیخَینِ.
ب) وَ لَمیَکُن إمامِیَّ المَذهَبِ وَ لا کانَ یَبرَاُ مِن السَلَفِ وَ لایَرتَضِی قَولَ المُسرِفِینَ مِن الشِیعَه.
(ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید (متوفّای 656 هـ)، ج 10، ص 222 ـ 223 و ج 12، ص 82 ـ 90)
حال آنکه نشانههای شهادت حضرت زهراعلیهاالسّلام را از خود منابع اهل سنّت میتوان استخراج نمود.
طبق
نقل مورخین، «هبّار بن اسود» در سال دوم هجری به زینب حمله کرد و او را به
گونهای ترساند که فرزندش را سقط نمود. زینب بر اثر این ماجرا، به
خونریزیهای ناپیوستهای مبتلا شد و به دلیل همین عارضه، شش سال بعد، یعنی
در سال هشتم هجری از دنیا رفت. [مأخذ: الإستیعاب، ابن عبد البرّ (متوفّای
463 هـ)، در حاشیه کتاب الإصابه، ج 3، ص 312 (چاپ: دار إحیاء التراث
العربی)] در ادامه همین رویداد، پیامبرصلّیاللهعلیهوآله در ماجرای فتح
مکّه که در رمضان سال هشتم هجری به وقوع پیوست خون «هبّار» را مباح
دانستند.
جالب است که: ابو[یحیی] جعفر النقیب، این دو ماجرا را مشابه
یکدیگر میبیند و مهاجمین را در برخورد با صدّیقه طاهرهعلیهاالسّلام و سقط
فرزند آن بانوی بزرگوار (حضرت محسنعلیهالسّلام) همانند «هبّار» محکوم به
مرگ مینماید؛ چرا که او نیز به نیکی دریافته است که علّت درگذشت صدّیقه
طاهره علیهاالسّلام و زینب یکسان بوده و «سقط فرزندشان» در اثر ایجاد هراس و
تولید وحشت توسّط مردان مهاجم میباشد.
به راستی فکر میکنید این هراس از سوی چه کسی ایجاد شد؟
با کمال تعجّب مشاهده مینماییم:
ابو[یحیی]
جعفر النقیب از ترویج دیدگاه خود درباره قاتل حضرت فاطمه زهراعلیهاالسّلام
اجتناب میورزد و به شاگرد خویش اجازه نقل آن را نمیدهد!
جالب تر آنکه:
ابن کثیر (متوفّای 774 هـ) از علمای متعصّب سنّی، از قول صحابه درباره زینب مینویسد:
ماتَت شَهِیدَه.
[«و
ذکر حمّاد بن سلمة عن هشام بن عروة عن ابیه انّها لمّا هاجرت دفعها رجل
فوقعت علی صخرة فاسقطت حملها، ثم لم تزل وجعة حتی ماتت، فکانوا یرونها ماتت
شهیدة»] [البدایة و النهایه، ابن کثیر (متوفّای 774 هـ)، ج 5، ص 308 (چاپ:
مکتبة النصر، ریاض، 1966 م) و ج 5، ص 216 (چاپ: مؤسّسة التاریخ العربی،
بیروت)]
آری، صحابه، درگذشت زینب پس از گذشت شش سال از حادثه سقط فرزندش
را «شهادت» میدانند؛ ولی علیرغم تشابهی که میان دلایل درگذشت زینب و حضرت
زهراعلیهاالسّلام وجود دارد، این روزها از مرگ طبیعی صدّیقه
طاهرهعلیهاالسّلام سخن به میان میآید!
به راستی، اگر میتوان به واسطه
بیماری زینب، مرگ او را به هجرتش در شش سالِ قبل وصل کرد و درگذشت او را
«شهادت» دانست؛ بیشک، در منطق صحابه، میتوان از درگذشت حضرت
زهراعلیهاالسّلام نیز ـ که به واکنش خداپسندانهاش بر حاکمانِ وقت اتّصالی
کامل داشت ـ با عنوان «شهادت» یاد کرد.
حال به نشانه دیگری از کتمان حقایق در مدارک اهل سنّت اشاره میکنیم.
مدارک
امروزین اهل تسنّن، به وقوع «احراق» و آتشافروزی در ماجرای «هجوم اصلی» به
خانه صدّیقه طاهرهعلیهاالسّلام اشارهای نمیکند. در این منابع تنها
«تهدیدهای جدّی عمر بن خَطّاب برای به آتش کشیدن خانه و جمعآوری هیزم جهت
اجرای این تهدید» ثبت شده است.
(مانند: مروج الذهب، مسعودی (متوفّای 346
هـ)، ج 3، ص 77 (چاپ: دار الهجره، قم)؛ المصنَّف، ابن ابیشیبه (متوفّای
235 هـ)، ج 8، ص 572 (چاپ: دار الفکر)؛ الإمامة و السیاسه، ابن قُتَیبه
دینَوری (متوفّای 276 هـ)، ج 1، ص 17 ـ 20؛ انساب الأشراف، بلاذری (متوفّای
289 هـ)، ج 1، ص 586 (چاپ: دار المعارف، قاهره) و ج 2، ص 268 (چاپ: دار
الفکر)؛ تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری (متوفّای 310 هـ)، ج 2، ص 443؛ شرح
نهج البلاغه، ابن ابیالحدید معتزلی (متوفّای 656 هـ)، ج 6، ص 48؛ العقد
الفرید، ابن عبد ربّه اندلسی (متوفّای 328 هـ)، ج 4، ص 242 (چاپ: دار
الکتاب العربی) و ج 4، ص 259 (چاپ: مکتبة النهضة المصریّه) و ج 4، ص 87
(تحقیق: خلیل شریف الدین)؛ تاریخ ابیالفداء، ابوالفداء (متوفّای 732 هـ)، ج
1، ص 156)
در مواردی حتّی تلاش شده است بر ماجرای «تهدیدهای خشونتبار عمر بن خَطّاب به آتشافروزی» نیز سرپوش گذاشته شود!؟
برای مثال:
در
برخی مدارک، «تهدید به احراق» یعنی واژه «لَاُحرِقَنَّ: حتماً میسوزانم»
به «لَاَفعَلَنَّ: حتماً انجام میدهم» تبدیل شده و تحریف گردیده است.
[مانند:
الإستیعاب، ابن عبد البرّ (متوفّای 463 هـ)، ج 2، ص 254 (چاپ در حاشیه
کتاب الإصابه) و ج 3، ص 975 (چاپ: دار الجلیل)؛ نهایة الإرب، نویری
(متوفّای 733 هـ)، ج 19، ص 40 (چاپ: قاهره، 1395 هـ)؛ الوافی بالوفیات،
صفَدی (متوفّای 764 هـ)، ج 17، ص 311 (چاپ: بیروت،1401 هـ)
در تمام کتب
فوق، ردّ پای تحریف در تهدید به احراق «بیت فاطمهعلیهاالسّلام» را میتوان
مشاهده نمود. نمونه دیگر تحریف را در این مدرک مشاهده کنید: فضائل
الصحابه، احمد بن حنبل (متوفّای 241 هـ)، ج 1، ص 364)]
به
این ترتیب، سخن «عمر بن خَطّاب» که اهل خانه را به آتش افروزی تهدید
میکرد، به جملاتی مانند «آن کار را انجام میدهم!» تغییر یافته است!؟
با
وجود سرپوشهای گسترده بر حوادث تلخ و ناگوار «احراق بیت
فاطمهعلیهاالسّلام»، برخی شواهد و قرائن، حاکی از آن است که در قرنهای
هشتم و نهم هجری قمری، بعضی از بزرگان اهل تسنّن، به انکار صریح ادّعای
شیعیان مبنی بر «وقوع احراق و تحقّق آتشسوزی» اقدام ننمودهاند. شاید این
سکوت از آنجا ناشی میگردید که در آن زمان (نزدیک به 500 سال پیش) هنوز
منابع اهل تسنّن از اسناد وقوع این آتشافروزی، به طور کامل پاکسازی نشده
بود و شیعیان میتوانستند با استناد به برخی مدارک اهل تسنّن، «وقوع احراق»
را به اثبات برسانند.
خواجه نصیر الدین طوسیقدّسسرّه (متوفّای 672 هـ)
از علمای بزرگ شیعه، در کتاب «تجرید الاعتقاد» که با شرح علّامه
حلّیقدّسسرّه (متوفّای 726 هـ) به چاپ رسیده است، چنین مینویسد:
وَ
بَعَثَ إلی بَیتِ أمِیرِالمُؤمِنِینَعلیهالسّلام لَمّا امتَنَعَ عَن
البَیعَةِ فَأضرَمَ فِیهِ النارَ وَ فِیهِ فاطِمَةَعلیهاالسّلام. [ابوبکر،
گروهی را] به سوی خانه امیرمؤمنانعلیهالسّلام فرستاد، آن هنگام که ایشان
از بیعت [با ابوبکر] امتناع کردند. پس خانه را به آتش کشید در حالی که
فاطمه علیهاالسّلام در آن بود.
[مأخذ: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علّامه حلّی (متوفّای 726 هـ)، ص 376 ـ 377)]
شمس
الدین اسفراینی و علاء الدین قوشچی ـ که از علمای سرشناس اهل تسنّن در
قرنهای هشتم و نهم هجری هستند ـ به ترتیب در کتابهای «تسدید العقائد فی
شرح تجرید القواعد» و «شرح التجرید»، بر کتاب خواجه نصیر الدین
طوسیقدّسسرّه ردّ یّه نوشتهاند.
امّا این دو، زمانی که به جملههای فوق
رسیدهاند، نه تنها کلام محقّق طوسیقدّسسرّه را منکر نشدهاند، بلکه در
صحّت روایت فوق، شک نیز نکردهاند و آن را ضعیف هم نشمردهاند.
جالب آن
است که رویّه این دو، انکار سخنان محقّق طوسیقدّسسرّه بوده است و هر دو از
علمای متعصّب اهل سنّت میباشند؛ چنانکه این موضوع را از نقد آنان بر آثار
شیعه میتوان استنباط کرد. تعصّب قوشچی به حدّی است که برخی علمای شیعه او
را «متعصّب عنود ستیزهجو» معرّفی میکنند. [ر.ک: الرسائل الاعتقادیّه،
خواجوئی (متوفّای 1173 هـ)، ج 1، ص 409]
این موضوع، نشانگر آن است که تا قرن نهم هجری، انکار این ماجرا به سبب وجود برخی مدارک، مشکل بوده است.