58. مسلمان شدن یهودى
وقتى حضرت امیر (ع ) کشان کشان براى بیعت با ابوبکر به مسجد مى بردند،
یک مرد یهودى که آن وضع و حال را دید بى اختیار لب به تهلیل و شهادت گشوده و
مسلمان شد و چون علت آن را پرسیدند، گفت : من این شخص را مى شناسم و این همان کسى
است که وقتى در میدانهاى جنگ ظاهر مى شد دل رزمجویان را ذوب کرده و لرزه بر
اندامشان مى افکند و همان کسى است که قلعه هاى مستحکم خیبر را گشود و در آهنین آن
را که به وسیله چندین نفر باز و بسته مى شد با یک تکان از جایگاهش کند و به زمین
انداخت اما حالا که در برابر جنجال یک مشت آشوبگر سکوت کرده است ؛ بى حکمت نیست و
سکوت او براى حفظ دین اوست و اگر این حقیقت نداشت او در برابر این اهانت ها صبر و
تحمل نمى کرد این است که حق بودن اسلام بر من ثابت شد و مسلمان شدم .
باز چه مظلومیتى بزرگتر از این که از لشکریان بى وفاى خود بارها نقض
عهد مى دید و آنها را نصیحت مى کرد اما به قول سعدى (دم گرمش در آهن سرد آنها مؤ
ثر واقع نمى شد) و چنان که گفته شد آرزوى مرگ مى کرد تا از دیدار کوفى هاى سست
عنصر و لاقید رهایى یابد.
على (ع ) پس از رحلت پیغمبر (ص ) به طور دایم در شکنجه روحى بود و جز
صبر و تحمل چاره اى نداشت ، به نقل ابى الحدید آن حضرت صداى کسى را شنید که ناله
مى کرد و مى گفت : من مظلوم شده ام . فرمود: هلم فلنصرخ معا فانى مازلت مظلوما.
یعنى بیا با هم ناله کنیم که من همیشه مظلوم بوده ام .
على کیست ؟، ص 254 و 255.