جواب سه سوال مهم اعتقادی با یک کشیده !
متاسفانه ، ما انسانها بسیاری از کارهای غیر اعتقادی را حتی به گفته یک رمال یا جادوگر که بطلانش برامون ثابت هم شده انجام می دهیم و جالب تر اینکه منتظر نتیجه اش هم می نشینیم !!
اما به موضوعات اعتقادی که میرسه ، بایستی هزار دلیل عقلی و نقلی بیاورند تا یقین پیدا کنیم و انجام دهیم !
و اصلا کار نداریم که این از جانب خدا و پیامبران و امامان معصوم به ما رسیده ! و آنها هم نستجیربالله حرف گزاف و بیهوده نمیزنند ! ولی باز ... .
تازه مگر عقل ناقص بشر به چه رسیده که بخواهد به حکمت رفتار الهی پی ببرد !
اما با این همه حکمت بسیاری از احکام الهی در روایات آمده که حتی انسانهایی با ضریب هوشی پایین نیز بتوانند به آنها دست پیدا کنند .
نمونه اش همین داستان پایین که با یک عمل جواب سه سوال مهم اعتقادی ، مشخص میشه !
پسر کوچکی از خانواده ی خود خواست که یک معلم دینی برای او حاضر کنند تا به سه سوالی که داشت جواب بدهد ، بالاخره یک عالم دین برای ایشان پیدا کردند و بین دو نفر صحبتهای زیر رد وبدل شد ؛
پسربچه : شما کی هستی؟ وآیا می توانی به سه سوال بنده پاسخ دهی؟
معلم: من عبدالله، بنده ای ازبندگان خدا و به سوالات شما جواب خواهم داد به امیدخدا.
پسربچه: آیا شمامطمئنی جواب خواهی داد ؟ چون اکثر آدما نتوانستند به سه سوال من پاسخ بدهند!!
معلم :تمام تلاشم را میکنم و با کمک خدا جواب میدهم.
پسر بچه: سه سوال دارم؛
سوال اول : آیا درحال حاضر خداوندی وجود دارد ؟ اگر وجود دارد شکل و قیافه ی آن را به من نشان بده؟؟
سوال دوم : قضا و قدر چیست؟؟
سوال سوم : اگرشیطان از آتش خلقت شده است، پس برای چی او در آخرت در آتش انداخته خواهد شد چون بر او تأثیری نخواهد گذاشت؟!
معلم کشیده ی محکمی را به صورت پسربچه زد ، پسربچه گفت برای چی به من زدی وچه چیزی باعث شد که ازمن ناراحت وعصبانی شوی؟
معلم جواب داد که من ازدست شما عصبانی نشدم و این ضربه ای که به شما زدم جواب هر سه سوال شماست!
پسربچه: ولی من هیچی را نفهمیدم،
معلم:بعد از اینکه شما را زدم چه چیزی حس کردی؟؟
پسربچه: حس درد بر صورتم !
معلم: پس آیا اعتقاد داری که درد و ألم موجود است؟
پسربچه :بله،
معلم: پس آن را به من نشان بده.
پسر پچه: نمیتوانم.
معلم:این جواب اول من بود.همگی به وجود خداوند اعتقاد داریم ولی نمیتوانیم او را ببینیم .
سپس اضافه کرد که ایا دیشب خواب دیدی که من تو را خواهم زد؟
پسربچه: نه،
معلم:آیا گاهی به ذهنت اومد که من تو را روزی خواهم زد؟
پسربچه :نه.
معلم :این قضا وقدربود.
سپس اضافه کرد : دستی که با آن تو را زدم از چه چیزی خلقت شده است؟
پسربچه: از گل.
معلم :و صورت تو ازچی ؟
پسربچه: باز از گل.
معلم :چه چیزی حس کردی بعد از این که بهت خورد،
پسربچه :حس درد و ألم داشتم.
معلم :آفرین، پس دیدی چطور گل بر گل درد وارد می کند و این با اراده خدا انجام می شود، پس با اینکه شیطان از آتش خلق شده ، اما اگرخدا بخواهد ، این آتش مکان دردناکی برای شیطان خواهد بود !!
- ۹۲/۱۱/۱۱