ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

ممسوس

هر عاشقی دوست داره عشقش فقط برا خودش باشه الا من ، که دوست دارم تو ، عشق همه عالم باشی ! یا علی

ما را چه شده ؟!!

ممسوس | شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۲۲ ق.ظ


واقعا نمی دونم چی بگم ...

باید دیگه چه اتفاقی بیافتد که ما به خود بیاییم ...

یعنی این همه جسارت به مذهب حقه تشیع در عربستان و پاکستان و افغانستان و مصر و سوریه و ... بس نبود ، حالا باید شاهد باشیم در کشور عزیزمان که مفتخر به پذیرفتن مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی می باشد ، آن هم در شب عید الله اکبر ، عید سعید غدیر خم در روزنامه ای رسمی ، آن چه مخالفان هم تا کنون در مورد واقعه بزرگ غدیر و شخصیت امیرالمومنین جرات نکردند ، بیان کنند را بیان کرده و به به مقدس ترین مقدسات مذهب حقه تشیع اینگونه وقیحانه جسارت شود !!

ما را چه شده ؟!

یعنی این ماجرا به اندازه کشیدن خلخال از پای زن یهودی نیست که حضرت فرمودند اگر کسی از شنیدنش بمیره ، حق داره !! برای ما مهم نیست ؟!!

مایی که همه وجودمون مدیون نفس های امام عصر هست ، در قبال سکوت در مقابل این بی حرمتی ها چه جوابی به حضرتش می دهیم ؟!!

آیا این مصداق نمک خوردن و نمکدان شکستن نیست !

اگر امروز سکوت کردیم و فردا کار به جاهای دیگر کشید چه ؟!!

بعضی وقتها فکر می کنم اگر خدای نکرده یه روزی جای محکمات اعتقادی ما و این وهابی ها عوض می شد ، چی می شد ؟!!

یعنی این همه آیه و روایت دوست و دشمن که در حقانیت شیعه هست و مخالف وهابیت ، برعکس بود !

به نظرم که همون اولین روزای بعد شهادت پیامبر ص کلکمون کنده بود !!

چرا این قدر بی خیالیم !

چرا بیدار نمی شویم !

اونا تو باطلشون اینقدر قوی که تا صفحه اول روزنامه رسمی کشور امام زمان عج پیش اومدن ، ما تو حقمون اینقدر ضعیف که ... !

...

« ... من حاضر هستم ده نفر از شما را بدهم و یک نفر از لشکریان معاویه را بگیرم. آنها در باطلشان محکم هستند. اما شما در حقتان سست هستید ...

  ... ‌ای کاش من دو یارمثل حمزه داشتم ...

 ... شما در ظاهر شبیه مرد هستید. ولی نامرد هستید ...

  ... خون به دلم کردید ...

 ... خدا من را از شما نجات بگیرد ...

 ... شگفتا، به خدا که هماهنگی این مردم، در باطل خویش و پراکندگی شما در حق، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند، زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید که آماج تیر بلائید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید ! با شما پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشائید! خدا را نافرمانی می کنید و خشنودی می نمائید. اگر در تابستان شما را بخوانم، گوئید، هوا سخت گرم است، مهلتی ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گوئید: سخت سرد است مهلتی ده تا سرما از بلاد ما دور شود. شما که از گرما و سرما چنین می گریزید با شمشیر آخته کجا می ستیزید؟

  ای نامردان به صورت مرد، ای کم خردان نازپرورده، کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم که به خدا، پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت! خدایتان بمیرانندتان ! که دلم از دست شما پرخون است و سینه ام مالامال خشم شما مردم دون که پیاپی جرعه اندوه به کامم می ریزید و با نافرمانی و فروگذاری جانبم، کار را در هم می آمیزید ! ... . »

بخشی از درد دلهای امیر غریب عالم امیرالمومنین علیه السلام خطاب به یارانش (!) که انشاالله شامل ما نشود !!

در زیر متن اصلی یادداشت صفحه اول روزنامه بهار مورخ چهارشنبه اول آبان ماه 1392 و در ادامه جوابیه استاد ابوالقاسمی رو خدمتتون تقدیم می کنم :

امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟

برای ما که باور داریم پیامبر اسلام خاتم انبیاء الهی است، رحلت او معنایی می‌یابد، ورای رنج‌ها و تاثرهای عاطفی فقدانش. زیرا بسته شدن لب‌های او یعنی خاموش شدن آخرین نداهای آسمان در هدایت بشر. گرچه خداوند پیوسته بندگانش را به صراط مستقیم رهنمون است اما نزول اینچنین حقایق هستی و تبیین رموز سعادت انسانی پایان یافته است. با این وصف روشن است که آخرین کلمات چنین پیامبری، اهمیتی صد چندان می‌یابند. پس باید آخرین وصایای او در ماجرای غدیر، به عنوان بخشی از آخرین سخنانش، کاوشی جدی و عمیق را در پی‌داشته باشد. و بی‌خود نیست که این‌ها همه بحث و نظر را به‌دنبال کشانده است. این هم نظری است در میان نظرها.
یکی از مهم‌ترین مسائلی که قرآن بر آن تاکید داشته و اقدام برای به انجام رساندنش را از همه انبیاء و پیروانشان طلب کرده، امامت و پیشوایی از یکسو و تشکیل امت است از دیگر سو، به منزله گروهی که از نظر تفکر در زندگی متحدند، و از یک امام و پیشوا تبعیت می‌کنند. در فرهنگ قرآنی ما ابراهیم اولین پیامبری است که به توحید فراخوانده و سپس تشکیل امت داده، یعنی توانسته است گروهی از انسان‌ها را که دارای یک ملت (اندیشه) هستند گرد هم آورد و صاحبان آن اندیشه، به جهت طرز فکر و ملتِ واحدی که دارند، در اخلاق، ‌‌منش وکنش، متمایل، منسجم، متماسک، متحد، متعاون، همراه، هم‌مقصد، هماهنگ و هم‌پیمان هستند.
«وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره 124)
ای پیامبر به‌خاطر داشته باش که خداوند ابراهیم را برگزید و برای او کلمات خودش را به اتمام‌رسانید وگفت‌ ای ابراهیم (اکنون که کلمات بر تو تمام شده است) من تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم» از مضون آیه چنین بر می‌آید که با اتمام کلمات بر ابراهیم، هرآنچه را که او در راستای هدایت جامعه به سوی دعوت الهی نیازمندش بوده است، خداوند در اختیارش قرار داده و اکنون می‌تواند نقش امام و پیشوا را ایفا کند. آیا مراد از این امامت، پیشوایی سیاسی جامعه است؟ برای پاسخ به این سوال، آیه فوق را در کنار آیه سوم از سوره مائده می‌نشانیم که از آن موضوع معرفی علی(ع) برای جانشینی سیاسی پیامبر(ص) استخراج شده است:
«الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلَامَ دِینا» (مائده 3)
آیا برداشت مذکور از آیه فوق پذیرفتنی است؟ از چشم‌اندازهای گوناگونی می‌توان پاسخ این پرسش را جست‌وجو کرد:
1- آیات قبل و بعد از آیه فوق موید این معنی است که خداوند پیامبر را موظف می‌کند هر آنچه بر او نازل می‌شود، بی‌کم‌وکاست، ابلاغ کند و در این میان هیچ پیشامد و گزندی وی را از انجام رسالت باز ندارد و بر طغیان و مخالفت و سرکشی کافران اندوهگین نباشد. پس، از سیاق آیات چنین به‌نظر می‌رسد نعمتی که تمام شده است، همان وحی خداوندی (قرآن) و تحقق عینی آن (اسلام) باشد. یعنی اکنون که وحی بدون هیچ نقص و گزندی به مردم ابلاغ شده است، نعمت بر ایشان تمام است.
2- اگر موضوع«بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک» معرفی علی(ع) به خلافت می‌بود، باید بلافاصله در همین جا آن را ذکر می‌فرمود، زیرا خداوند حکیم است و تاخیر بیان از وقت حاجت از حکیم، قبیح.
3- تخصیص آیات کتاب به یک موضوع، باید همراه با دلائل بسیار روشن صورت پذیرد، در غیر این ‌صورت موجب بروز ناهماهنگی در آیات، می‌شود. در اینجا نیز اگر مضمون آیه فوق را همان «نصب سیاسی» بپنداریم، با آیاتی ناسازگار می‌شود که به پیامبر دستور می‌دهد در اداره دنیای مردم (یعنی همان «امر») با آنان مشورت کند: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُمْ»
4- علی (ع) خود در جای‌جای نهج‌البلاغه بر این نکته تاکید می‌نهد که حکومت سیاسی از طریق بیعت و رای در اختیار قرار می‌گیرد. به عنوان نمونه امیرالمومنین در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه می‌نویسد:
«مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت با مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آن‌که غایب است نتواند کرده حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجرین و انصار است. پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا هم در آن است... .»
کلمات مولی آشکارا بیانگر این حقیقت است که خلافت، امری انتصابی از جانب خداوند نیست و جانشین سیاسی رسول خدا باید توسط مردم انتخاب شود.
5- علی(ع) هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمی‌آورد. حتی آنجا که می‌خواهد از حق خود برای خلافت دفاع کند، بر ارزش‌ها و شایستگی‌های خودش تاکید می‌کند و مردم را بر این نکته «آگاه» می‌سازد که مبادا در «انتخابِ» خود دچار اشتباه شوند. در تمام خطبه‌های نهج‌البلاغه، نسبت بین «آگاهی و انتخاب» چنان آشکار است که جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد که نگرش علی(ع) به مقوله حکومت چگونه و چیست! علاوه براین، نگاهی به گفتار،‌منش و کنش وی در طول 25 سال کناره‌گیری و 5سال حکومت، موید این مطلب است.
6- رفتار علی (ع) با هر سه خلیفه پیش از خود و به‌ویژه ابوبکر و عمر، که در بسیاری از کتب تاریخی مکتوب شده، به روشنی نشان می‌دهد که وی آن‌ها را کسانی نمی‌پندارد که سخن پیامبر را بر زمین زده و حکومت را غصب کرده باشند! همکاری‌های شگفت‌انگیز علی (ع) با خلفا، که بارها از جانب خودشان مورد تاکید قرار گرفته، آن چنان مشفقانه است که جای هیچ شائبه‌ای باقی نمی‌گذارد. به عنوان نمونه، در کتاب الغارات ثقفی شیعی از قول امیرالمومنین علی(ع) آورده است که: «چون رسول خدا (ص) فرائضی را که بر عهده اوست به انجام رسانید، خداوند عزوجل او را از این جهان فانی به دیار باقی برد، صلوات خدا و رحمت و برکاتش بر او باد، سپس مسلمین دو نفر امیر شایسته را جانشین او کردند و آن دو امیر به کتاب و سنت عمل کرده و سیره خود را نیکو کرده و از سنت و روش رسول خدا(ص) تجاوز نکردند آنگاه خدای عزوجل ایشان را قبض روح کرد. خداوند ایشان را مورد مرحمت قرار دهد.»
7- اگر امیرالمومنین فرمان خدا را برخلافت خود بعد از رسول اکرم(ص) می‌یافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمی‌کرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟! و آیا از دروازه حکمت و شهر علم نبوی بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تاخیر اندازد؟!
8- مروری بر مجموعه دغدغه‌های علی(ع) در باب «حکومت» در آن دوران، که در کتب تاریخی و نیز نهج‌البلاغه مندرج است، نشان می‌دهد که تمام اعتراض وی معطوف به نگرش حذفی بوده است. یعنی این‌که خلیفه یا هرکس دیگری دامنه اختیار مردم را تنگ کند. مثلا این‌که خلیفه، خلیفه بعد از خود را نصب کند، یا به‌گونه‌ای عمل کند که نتیجه برآیند آرا، انتخاب فرد خاصی باشد. اعتراض علی معطوف به چنین فرآیندی است. همان چیزی که ما امروز انتخاب مدیریت شده یا هدایت یافته می‌نامیم. او به عدم انتخاب خود در شورای سقیفه هیچ اعتراضی ندارد، بلکه واکنش وی به محدود شدن عرصه انتخاب بود و نیز این‌که نتوانست خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهد. نگرانی علی(ع) تنها محدود شدن وسعت گزینش مردم بود و از کلماتش این امر به آسانی قابل استنباط است. بندهای هشتگانه فوق، هرچند بسیار مجمل و مختصر طرح شد، اما آشکار می‌سازد که مراد از «اتمام نعمت» در آیه مذکور، نه حکومت و پیشوایی دنیوی، بلکه اتمام بعثت نبی، نزول، دریافت و ابلاغ بدون کاستی و نقصان قرآن است. همین قرآن کامل و تمام است که قادر است امام و پیشوای امت واقع شود. این دُرُست همان چیزی است که درباره ابراهیم واقع شد. ابراهیم به مقام امامت نائل شده و اسوه ملت شد، چون نعمت بر او تمام شد. برای مسلمانان نیز به همین سان، از طریق بعثت رسول و با ابلاغ وحی و شکل‌گیری کامل قرآن، نعمت تمام شده است و اکنون باید مسلمانان به کتاب خدا و عمل رسولشان اقتدا کنند تا در اندیشه و عمل، شاهد و الگوی سایر امم باشند.
پس در راستای عمل به همین آیه است که علی(ع) تمام همت خود را مصروف تامل و تدقیق در قرآن و اجرایی کردن آن می‌سازد، تا آنجا که شیخ محمد عبده در بیان اندیشه و رفتار علی، وی را قرآن مجسم می‌نامد. ولی متاسفانه، بنا به فرموده مولی(ع)، شیعیان «به جای آن‌که کتاب را امام خود بدانند خود را امام کتاب می‌دانند» و برخلاف خواست او، بنده جهالت خود شده‌اند و مدام بر حق ضایع شده علی در حکومت چند روزه دنیوی می‌گریند! حکومتی که طبق فرموده مولی، ارزش آن از عطسه بز نزد وی کمتر بود. آیا می‌شود چیزی که از منظر امیر مومنان (ع) قدر و منزلتش از عطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از این فراتر، اتمام نعمت و اکمال دین نیز باشد؟! مولی علیه‌السلام چه عالمانه از چنین روزهایی خبر داده می‌فرماید:
«و بعد از من بر شما زمانی خواهد آمد که هیچ چیز در آن زمان پوشیده‌تر از حق و هیچ چیز هم پیداتر از باطل‌ و هیچ چیز هم شایع‌تر از دروغ بر خدا و رسول نیست! در نزد اهل آن زمان هیچ کالایی کسادتر و بی‌مشتری‌تر از کتاب خدا نیست، البته اگر در جایگاه خود باشد! اما بسیار پرمشتری می‌شود، اگر از جایگاه خود تحریف گردد... کتاب و اهل کتاب دو نفر تبعیدی مطرود هستند که در راه حرکت می‌کنند و هیچ صاحب پناهی آن‌ها را پناه نمی‌دهد... مردم درآن زمان اجتماعشان بر تفرقه است، از جماعت گریزانند، گویا که این مردم پیشوایان کتابند و گویا که پیشوای آنان قرآن نیست. آنگاه از قرآن جز نامی نزد آنان باقی نماند و آنان جز خطی از قرآن نشناسند... .»
... در باور چه کسی می‌گنجد که شیعیان این علی، رسم وی و موعظه او را، که چنگ یازیدن به حبل متین الهی (قرآن) و اتحاد مسلمانان است، کنار نهاده‌اند و به جای تدقیق و تفقُّه در آیات قرآن و عمل به آنچه خداوند در کتاب از آنان خواسته، اسم علی را با فهم ناقص و ناصحیح خود از آیات کتاب و روایات مجعوله در هم می‌آمیزند و بر آتش تفرقه و اختلاف مسلمین هیزم می‌ریزند و آتش‌بیار معرکه می‌شوند و در قالب حُبّ و وَلایت امیرالمومنین، بزرگ‌ترین مظالم را در حق اهداف عالیه، الهی و انسانی شریف‌ترین و زبده‌ترین گوهر جهان بشریت مرتکب می‌شوند و بی‌آن که کوچک‌ترین سنخیتی در بینش،‌منش و کنش ایشان با علی (ع) وجود داشته باشد، مفتخرند که شیعه او هستند و منتظر شفاعت و دستگیری وی در آخرت!
البته این امر جدیدی نیست. از همان زمان نیز رسم و سنت علوی را کسی نمی‌پسندید. خطبه‌ها و نامه‌های آن حضرت در روزگار خلافتش، مبین این است که وقتی او، به انتخاب و بیعت مردم، بر مسند حکومت نشست، به‌خوبی می‌دانست که مردم تاب تحمل عدالت او را ندارند. از این رو پیوسته از پیروان و شیعیان خود گله‌مند و آزرده خاطر بود، که اسم علی را می‌خواهند اما رسمش را برنمی‌تابند.
چگونه می‌توان تصور کرد که اندیشه علی (ع) معطوف به کسب و حفظ قدرت بوده است؟! و چگونه می‌شود گزاره معطوف به کسب و حفظ قدرت را با این حقیقت تاریخی وفق داد که او می‌دانست ابن‌ملجم مرادی، به دستور خوارج، که اتفاقا همه خود را شیعه و پیرو علی می‌نامیدند، قصد کشتنش را کرده، ولی محافظی بر خود اختیار نکرد و مجرم را قبل از ارتکاب جرم مجازات نکرد؟! علی امام است و مهم‌ترین نقش او، همین امامت و پیشوایی امت است تا قیام قیامت. او حاکم سیاسی مردم برای چند روز گذرا و ناپایدار دنیا نیست. یعنی علی بیش از آن‌که حاکم مسلمین باشد، امام و الگوی بشریت است. او زعامت کبری دارد. امر خلافت در برابر این نقش یگانه امامت تا قیامت، آن‌قدر ناچیز است که علی آن را به سادگی فرو می‌نهد، تا با ریخته شدن خونش، الگویی بسازد برای رهبران و حاکمان در طول تاریخ. او بیش و پیش از هرکس و هرچیز یک امام است. امام اخلاق و شرف و کرامت و آزادی و آزادگی و عدالت و انسانیت. امامی که یگانه دغدغه‌اش تبیین راهی است که خداوند در کتابش، به وسیله کلام رسولش به او آموخته است، اما ذهنش هرگز مشغول خلافت و حکومت دنیایی نیست. حکومتی که تاکید فرموده است «زمام شترش را بر گردنش می‌افکند و رهایش می‌سازد». او که خود را تجسم کامل پیام وحی می‌دانست، آرزو داشت امام امتی باشد که نعمت هدایت از طریق همین کلام بر آن‌ها تمام شده است.
چنین عملکردی است که علی (ع) را به شخصیتی مبدل ساخته که مسلمان و غیرمسلمان و شیعه و سنی در وصفش قلم‌ها رانده و سخن‌ها گفته‌اند. پس علی نقش امامتش را به تمامی ایفا کرده و به‌راستی امام و الگوی امت‌ها شده است. مرحوم حکیم علامه غروی، در خطبه نماز جمعه 18 آبان 1358، با توجه به عرصه‌های گوناگون حیات امام علی (ع) و نقش انکار‌ناپذیر و بی‌مثال او در تبیین و ابقاء مفاهیم بنیادین اسلام، امیرالمومنین را «جزء اخیر علت تامه دین اسلام» می‌نامد و می‌گوید: «چنان مساوات و برابری را به معنای واقعی و صحیح کلمه میان امت جاری کرد، چنان آزادی افکار و اندیشه را به مردم شناساند و به این‌ها عمل کرد به‌طوری‌که حتی از حق خودش هم صرف‌نظر کرد تا آراء مردم محترم باشد و این قانون اسلام باقی بماند و حکومت مردم بر مردم و سرنوشت مردم به دست مردم بودن، برای همیشه الگو باشد و این از مختصات و امتیازات دین اسلام است. پس همه مطالب و همه احکام را امیرالمومنین اجرا کرد، برنامه‌ها و کارهای امیرالمومنین هم همه نوشته شده است، بیاناتش همه نوشته شده است... این است که مطلب تمام است و امیرالمومنین جزء اخیر علت تامه دین اسلام است.» ‌این انسان کامل، طبیعتا شایسته این وصف نبی می‌شود که:
«مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَا» (کافی، ج1، ص293، باب الإشاره و النص
علی امیر المومنین) «هر که من دوست اویم علی هم دوست اوست. خداوندا هرکه او را دوست دارد دوستش بدار و با هر که وی را دشمن می‌دارد دشمن باش.»
اکنون اگر به آیه ابتدای بحث درباره امامت ابراهیم بازگردیم، خواهیم دید که ابراهیم(ع) نیز با اتمام کلمات الهی، امام می‌شود. یعنی امامت امت آنگاه میسر است که انسان پیام هدایت الهی را در خود مجسم و تمام سازد و به مقام خلیفه اللهی نائل شود. علی(ع) نیز چون تمامی کلمات خالق را در خود محقق و صفات جمال او را در خود متجلّی ساخته، به امامت امت، نائل شده است، نه فقط در حیاتش و نه تنها برای پنج سال، که تا قیام قیامت و برای همه دوران‌ها و برای همه انسان‌ها؛ و این همان زعامت کبراست. البته هر آن کس که امامش قرآن باشد و به کتاب و کلام الهی دل بسپارد، به‌مثابه الگو و امام برای تمام جهانیان است.
«هُوَ سَمَّاکمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیکونَ الرَّسُولُ شَهِیدا عَلَیکمْ وَتَکونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ» (حج 78)
آیا معنای «زعامت کبری» که تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت، جز این است؟ آیا میان این زعامت و امامت، که علی(ع) مصداق اَتَمّ آن است، با خلافت و زعامت سیاسی، هیچ سنخیت و شباهتی وجود دارد؟ یا تنها اشتراک لفظی ساده‌ای است که انحراف‌های شگفت‌ به‌بار آورده؟! (ر. ک. کتاب چند گفتار/ اثر آیت‌الله سیدمحمدجواد موسوی غروی)
نتیجه آن‌که جزو وظایف رسولان الهی، از جمله پیامبر اسلام، تعیین جانشین یا خلیفه، که اصطلاحا نصب می‌گویند، برای تشکیل حکومت و اداره امور دنیای مردم نبوده است. پیامبران و به‌ویژه پیامبر اعظم برای رهایی بشر از همه قیود و بندهای جهل و بردگی و اسارت مبعوث شده‌اند (اعراف 157). نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد. از این‌رو ناقض هدف بعثت رسول اسلام، مذکور در آیه 157 اعراف است. بر این پایه حتما رسول اسلام خود ناقض پیامی که آورده است نمی‌شود. بر همین اساس است که شیعه با نصب عمر توسط ابی‌بکر و نصب عثمان توسط عمر شدیدا مخالف است و آن را مغایر با کتاب و سنت و متضاد با اصل آزادی انسان قلمداد کرده است. وقتی خدای تعالی در کتاب مجیدش انسان را در قبول دین، ماندن در آن یا خروج از آن آزاد و مخیر گذاشته است، چگونه اذن داده است حاکمان بر این مردم، منتخب و برگزیده آن‌ها نباشند و در این امر با این اهمیت مسلوب‌الاختیار باشند؟! پس پیام غدیر از سوی رسول آزادی و رهایی و عدل، معرفی ولی و امام مردم است تا قیام قیامت، نه تعیین و نصب حاکم سیاسی برای مدتی کوتاه. بارخدایا! در پرتو تعالیم کتابت از ظلمات، کژی‌ها و تباهی‌ها رهایمان ساز و به نور ایمان و آگاهی داخلمان گردان، تا وعده تو را محقق ساخته باشیم و بسان پیشوایمان علی، الگو برای همه مردم باشیم. خداوندا! درود
همیشگی ات را بر او فرست که چه نیکو امامی است برای ما و چه صالح بنده‌ای است برای تو.



جوابیه استاد ابوالقاسمی :


متاسفانه شاهد آن بودیم که نویسنده‌ای معلوم الحال که سابقه انکار بسیاری از عقاید مسلم شیعه را در کارنامه خود دارد، در شب عید غدیر، بار دیگر شبهاتی تکراری را به صورت مقاله‌ای بر ضد عقیده شیعه در آورده و آن را به همراه الفاظی زشت و توهین آمیز در صفحه اول یک روزنامه رسمی نشر داده است. البته نویسنده از طرفداران وهابیت درون‌شیعی است که در حقیقت، با عقاید شیعه دشمنی دیرینه  دارند و از یک سو برای سست‌کردن اعتقادات شیعیان تلاش می‌کنند و از سوی دیگر مطالب را به اسم شیعه و بر ضد اهل سنت مطرح می‌کنند تا موجبات جنگ مذهبی را فراهم کنند!

سخنانی در مورد نگارنده‌ این مقاله:

1. تحریف ترجمه آیات قرآن و عدم فهم صحیح آن

وی حتی توانایی فهم متون ساده عربی را ندارد و ادعای کارشناسی امور دینی و ترجمه چند کتاب را دارد! وی در همین مقاله در ترجمه آیه «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره 124) می‌نگارد:

«ای پیامبر به‌خاطر داشته باش که خداوند ابراهیم را برگزید و برای او کلمات خودش را به اتمام ‌رسانید و گفت:‌ ای ابراهیم! (اکنون که کلمات بر تو تمام شده است) من تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم».

در حالی که ترجمه آیه چنین است:

چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.»

وی از خود کلمات «برگزیدن» را در آیه اضافه کرده و ادعا می‌کند که کلمات به ابراهیم داده شد تا به وسیله آن‌ها بتواند امامت کند! و در انتها می‌گوید «و گفت ای ابراهیم» و حال آنکه این جمله «گفت» در واقع اعلام نتیجه امتحان ابراهیم است و نه مرحله بعد از دوره دیدن ابراهیم با کلمات!

2. اهانت به عقاید شیعه و سنی در آن واحد با ادعای دفاع از مذاهب مختلف !

اهانت به مقدسات و نمادهای اهل سنت

وی از یک سو می‌نویسد:

«نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد. از این‌رو ناقض هدف بعثت رسول اسلام، مذکور در آیه 157 اعراف است. بر این پایه حتما رسول اسلام خود ناقض پیامی که آورده است نمی‌شود»

و سپس می‌گوید:

بر همین اساس است که شیعه با نصب عمر توسط ابی‌بکر و نصب عثمان توسط عمر شدیداً مخالف است و آن را مغایر با کتاب و سنت و متضاد با اصل آزادی انسان قلمداد کرده است. وقتی خدای تعالی در کتاب مجیدش انسان را در قبول دین، ماندن در آن یا خروج از آن آزاد و مخیر گذاشته است، چگونه اذن داده است حاکمان بر این مردم، منتخب و برگزیده آن‌ها نباشند و در این امر با این اهمیت مسلوب‌الاختیار باشند؟!

و معنی این سخنان ، توهین صریح به مقدسات اهل سنت به خصوص خلفای دوم و سوم است و به صراحت خلافت عمر و عثمان را مغایر با کتاب و سنت و اصل آزادی انسان معرفی کرده است که مقام معظم رهبری بارها و بارها به صراحت هرگونه اهانت به مقدسات برادران اهل سنت را گناه و آن را در موقعیت فعلی، چه دانسته باشد یا ندانسته، خیانت و در خدمت دشمنان اسلام معرفی کرده‌اند!

توهین به شیعیان

از سوی دیگر با اهانت به شیعیان آنان را مردمی جاهل، دور از قرآن، دارای فهم ناقص و درگیر روایات جعلی ‌و طرفداران تفرقه بین مسلمانان و آتش بیار معرکه و بزرگ‌ترین ظالمان معرفی می‌کند!

وی می‌نویسد:

«بنا به فرموده مولی(ع)، شیعیان «به جای آنکه کتاب را امام خود بدانند خود را امام کتاب می‌دانند» و برخلاف خواست او، بنده جهالت خود شده‌اند و مدام بر حق ضایع شده علی در حکومت چند روزه دنیوی می‌گریند!

شیعیان این علی، رسم وی و موعظه او را، که چنگ یازیدن به حبل متین الهی (قرآن) و اتحاد مسلمانان است، کنار نهاده‌اند و به جای تدقیق و تفقُّه در آیات قرآن و عمل به آنچه خداوند در کتاب از آنان خواسته، اسم علی را با فهم ناقص و ناصحیح خود از آیات کتاب و روایات مجعوله در هم می‌آمیزند و بر آتش تفرقه و اختلاف مسلمین هیزم می‌ریزند و آتش‌ بیار معرکه می‌شوند.

و در قالب حُبّ و ولایت امیرالمومنین، بزرگ‌ترین مظالم را در حق اهداف عالیه، الهی و انسانی شریف‌ترین و زبده‌ترین گوهر جهان بشریت مرتکب می‌شوند»

حال که علمیت نویسنده و هدف اصلی وی از این نویسه مشخص شد، نگاهی علمی به مطالب مطرح شده توسط وی خواهیم داشت؛ وی در مقاله خود شبهاتی را با سرفصل‌های ذیل بیان کرده است:

1. شبهه در خلافت و امامت الهی

2. شبهه در غدیر خم

3. تحریف تاریخ در مورد ارتباطات امیرمومنان علی علیه‌السلام با خلفا

و حال به بیان تفصیلی شبهات وی و نقد آنها و پاسخ به آنها می‌پردازیم:

شبهه در خلافت الهی

تعیین خلیفه الهی نیست و با مشورت مردم است

وی برای این ادعای خود دو دلیل مطرح می‌کند :

ا. آیه «وشاورهم فی الامر» و آیه «وأمرهم شورى بینهم»

وی می‌نویسد:

«در اینجا نیز اگر مضمون آیه فوق را همان «نصب سیاسی» بپنداریم، با آیاتی ناسازگار می‌شود که به پیامبر دستور می‌دهد در اداره دنیای مردم (یعنی همان «امر») با آنان مشورت کند: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُمْ»

پاسخ: مشورت در امور مردمی است اما امامت امری الهی است.

این استدلال وی یک مغالطه بسیار ساده است؛ زیرا این استدلال زمانی صحیح است که امامت جزو امور مردم و نه امری الهی باشد زیرا خداوند فرموده است «وأمرهم شورى بینهم» یعنی در اموری که به مردم مربوط می‌شود حق شورا و مشورت دارند؛ اما آیا در تعیین رکعات یا وقت نماز یا طریقه وضو گرفتن نیز می‌توان شورا قرار داد؟!

و آیا امامت از نوع امور مردم است یا از نوع امور الهی که مردم در آن حق تصرف ندارند؟! خداوند متعال در قرآن بارها به صراحت امامت و خلافت را امری الهی معرفی کرده است؛ و اولین دلیل همان آیه‌ای است که نویسنده با تحریف ترجمه آن، می‌خواست به مقصود خود برسد و نیز انتهای آیه را نیز که بر ضد تمام استدلال‌های او بود حذف کرد!

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (البقرة: 124)

چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم»، [ابراهیم] پرسید: «از دودمانم[چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى‌رسد».

در این آیه به صراحت امامت عهد الهی معرفی شده است و مقامی که خداوند آن را عطا می‌کند و نه اینکه شخص با شایستگی‌های فردی و یا یاد گرفتن برخی کلمات (همان طور که نویسنده‌ ادعا کرده است) به آن برسد! و اگر چنان بود که نویسنده ادعا کرده است، دیگر معنی نداشت ابراهیم این مقام را برای فرزندان خود خواستار شود؛ بلکه، به فرزندان خود این کلمات و روش را می‌آموخت و آن‌ها نیز همه امام می‌شدند! همچنین خداوند متعال در این آیه به صراحت امامت را عهد خویش معرفی کرده است! حال چطور این امامت در حد یک امر اکتسابی عادی پایین آورده می‌شود؟

و صد البته اگر نگارنده آن را کامل ذکر می‌کرد، دیگر نیازی به این نبود که نه خاطر شیعیان را مکدر کند و نه بی جهت صفحه اول یک روزنامه را به مقاله ضد عقیده خود اختصاص دهد!

و نیز آیات کریمه ذیل که در همگی آن جعل تشریعی امام به خدا نسبت داده شده است و نه به مردم:

یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ (ص: 26)

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ (الأنبیاء : 73)

وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ(القصص:5)

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً (البقرة : 30)

و اهل سنت نیز در معتبرترین کتب خویش به این حقیقت اذعان کرده‌اند که امامت امری الهی است و حتی رسول خدا (ص) نیز در آن حق تصرف نداشت؛ مسلم نیشابوری در صحیح خویش می‌نویسد:

حدثنی محمد بن سَهْلٍ التَّمِیمِی حدثنا أبو الْیمَانِ أخبرنا شُعَیبٌ عن عبد اللَّهِ بن أبی حُسَینٍ حدثنا نَافِعُ بن جُبَیرٍ عن بن عَبَّاسٍ قال قَدِمَ مُسَیلِمَةُ الْکَذَّابُ على عَهْدِ النبی صلى الله علیه وسلم الْمَدِینَةَ فَجَعَلَ یقول إن جَعَلَ لی مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ فَقَدِمَهَا فی بَشَرٍ کَثِیرٍ من قَوْمِهِ فَأَقْبَلَ إلیه النبی صلى الله علیه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَیسِ بن شَمَّاسٍ وفی یدِ النبی صلى الله علیه وسلم قِطْعَةُ جَرِیدَةٍ حتى وَقَفَ على مُسَیلِمَةَ فی أَصْحَابِهِ قال لو سَأَلْتَنِی هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَیتُکَهَا وَلَنْ أَتَعَدَّى أَمْرَ اللَّهِ فِیکَ

مسیلمه کذاب به مدینه آمد و می‌گفت: اگر پیامبر(ص) خلافت بعد از خود را برای من قرار دهد از او تبعیت می‌کنم؛ و سپس با جمعیت زیادی از طرفدارانش به مدینه آمد؛ پیامبر(ص) و ثابت بن قیس بن شماس به سوی او رفتند و در دست پیامبر(ص) قطعه چوبی بود؛ وقتی که به مسیلمه و نیروهایش رسیدند، فرمودند: اگر تو از من این تکه چوب را نیز بخواهی به تو نخواهم داد؛ و از امر الهی به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد.

صحیح مسلم  ج 4 ص 1780 ش 2273 ، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی

و علمای اهل سنت نیز در شرح این روایت، با تصریح به معنایی که شیعیان به آن اعتقاد دارند می‌نویسند:

ولن أتعدى أمر الله فیک أی لا أجیبک إلى ما طلبته مما لا ینبغی لک من الاستخلاف والمشارکة

و از امر الهی به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد بدین معنی است که آنچه که خواستی و شایسته تو نیست، یعنی خلافت و مشارکت در امر نبوت را به تو نخواهم داد!

الدیباج على مسلم ج 5 ص 291، اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبی بکر أبو الفضل السیوطی الوفاة: 911 ، دار النشر : دار ابن عفان - الخبر-السعودیة - 1416 - 1996 ، تحقیق: أبو إسحاق الحوینی الأثری

یعنی رسول خدا(ص) حتی طبق روایات صحیحه اهل سنت به صراحت امامت و خلافت بعد از خود را امری الهی معرفی می‌کنند، ولی نگارنده این مطالب سعی دارد چنین القا کند که امامت به نظر شیعه هم الهی نیست.

ب. نامه ششم نهج البلاغه:

دلیل دوم وی نامه ششم نهج البلاغه است؛ وی می‌نویسد:

به عنوان نمونه امیرالمومنین در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه می‌نویسد:

مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت با مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آن‌که غایب است نتواند کرده حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجرین و انصار است. پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا هم در آن است...

و حال آنکه استدلال به این نامه نیز مغالطه ای‌ بیش نیست.

زیرا این نامه امیرمؤمنان، جدای از اینکه در کتب شیعه هیچ‌ سندی ندارد و مرحوم سید رضی آن را از اهل سنت نقل کرده است (و بدین ترتیب برای شیعیان ارزش استدلالی ندارد) خطاب به معاویه و از باب الزام است!

ابن ابی الحدید سنی قبل از نقل این نامه چند جمله دیگر را نیز که در کتب اهل سنت آمده است، بیان می‌کند که حضرت به معاویه نوشتند:

وفیه : أما بعد، فإن بیعتی بالمدینة لزمتک وأنت بالشام، لأنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر وعمر وعثمان، على ما بویعوا علیه ...

بیعت مردم با من در مدینه، با اینکه در شام بودی، ولی بر تو نیز لازم است؛ زیرا همان‌ کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، با من نیز بیعت کردند!

شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 3 ص 75

یعنی ای معاویه، اگر تو خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را قبول داری  و می‌گویی بیعت آنان برای همه مردم ملزم بود ، باید بیعت من را نیز بپذیری؛ و اگر خلافت آنان را قبول نداری ، چگونه برای خودت ادعای مشروعیت می‌کنی با اینکه روی کار آمدن تو به واسطه آنان بود؟!

وظیفه پیامبران تعیین خلیفه و حاکم نبود!

نویسنده در سخنانی که به صراحت با قرآن در تضاد است می‌نویسد:

«نتیجه آنکه جزو وظایف رسولان الهی، از جمله پیامبر اسلام، تعیین جانشین یا خلیفه، که اصطلاحا نصب می‌گویند، برای تشکیل حکومت و اداره امور دنیای مردم نبوده است»

پاسخ:

ظاهرا نویسنده خبر ندارد که در قرآن به صراحت آمده است، مردم برای تعیین خلیفه به پیامبران خویش رجوع می‌کردند!

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ (سوره بقره آیه  246)

آیا از [حال] سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آن گاه که به پیامبرى از خود گفتند: «پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم».

و در ادامه پیامبرشان به جای آنکه مطابق با نظر نگارنده مقاله به آن‌ها بگوید «ای مردم، ما نباید خلیفه و حاکم تعیین کنیم» به آنان می‌گوید:

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا(سوره بقره آیه 247)

و پیامبرشان به آنان گفت: «در حقیقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است».

و نیز در آیه دیگر حضرت موسی علیه‌السلام به صراحت به حضرت هارون می‌گوید: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی(سوره اعراف آیه 142 )

و موسى [ هنگام رفتن به کوه طور ] به برادرش هارون گفت: «در میان قوم من جانشینم باش»

نصب خلیفه و جانشین سلب آزادی مردم است!

وی با بیان سخنانی عجیب‌تر می‌نویسد:

«نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد».

پاسخ:

نصب یا تعیین زمانی سلب آزادی است که از جانب خدا نباشد؛ اما خدایی که مالک تمام حیات انسان است و صلاح او را از خود انسان بهتر می‌شناسد، اگر شخصی را به عنوان خلیفه معرفی کند، قطعاً دستور او آزادی واقعی برای انسان خواهد بود؛ و شاهد واضح آن، دو آیه‌ای است که در پاسخ قبلی بیان شد و به صراحت روش انبیای الهی در قرآن را برای تعیین خلیفه بیان می‌کرد!

امامت برای همه قابل دسترسی است؟!

وی وقتی مقام امامت را که یک مقام الهی است، در حد یک امر بسیار ساده و پیش پا افتاده بشری پایین آورد، می‌نویسد:

امامت امت آنگاه میسر است که انسان پیام هدایت الهی را در خود مجسم و تمام سازد و به مقام خلیفه اللهی نائل شود. علی(ع) نیز چون تمامی کلمات خالق را در خود محقق و صفات جمال او را در خود متجلّی ساخته، به امامت امت، نائل شده است، نه فقط در حیاتش و نه تنها برای پنج سال، که تا قیام قیامت و برای همه دوران‌ها و برای همه انسان‌ها؛ و این همان زعامت کبراست. البته هر آن کس که امامش قرآن باشد و به کتاب و کلام الهی دل بسپارد، به‌مثابه الگو و امام برای تمام جهانیان است.

یعنی هر کسی که بتواند قرآن را پیاده کند، امام همه جهانیان است و دیگر امامتی الهی وجود ندارد!

پاسخ :

در ابتدا باید دانست که امامت چیست؟

آلوسی مفسر شهیر اهل سنت در این زمینه در ذیل آیه 30 سوره بقره (إنی جاعل فی الأرض خلیفة) می‌نویسد: 

ولم تزل تلک الخلافة فی الإنسان الکامل إلى قیام الساعة وساعة القیام بل متى فارق هذا الإنسان العالم مات العالم لأنه الروح الذی به قوامه فهو العماد المعنوی للسماء والدار الدنیا جارحة من جوارح جسد العالم الذی الإنسان روحه ولما کان هذا الأسم الجامع قابل الحضرتین بذاته صحت له الخلافة وتدبیر العالم

این خلافت (از زمان آدم) تا قیام قیامت در انسان کامل باقی خواهد ماند؛ و هرگاه که این انسان از عالم جدا شود، عالم نابود می‌شود ؛ زیرا او روحی است که بقای این عالم به او است ؛ او رکن معنوی آسمان است، و کل دنیا، تنها یک بخش از اعضای این عالمی است که انسان (کامل) روح آن بدن است! و چون این اسم (انسان کامل) قابل هر دو عالم (ملک و ملکوت) است، می‌تواند خلیفة الله باشد و عالم را تدبیر کند!

روح المعانی ج 1 ص 220 ، اسم المؤلف: العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت

این نظر یک عالم مشهور سنی در مورد مقام خلافت اللهی و امامت است؛ اما آیا واقعا هر انسانی می‌تواند بدون جعل الهی خلیفة الله شود و تدبیر تمام عالم را به دست گیرد ؟! عقل خود در اینجا به راحتی پاسخ می‌دهد که خیر!  و نیز پاسخ دیگر این اشکال نیز همان روایتی است که نویسنده ترجمه آن را تحریف کرد و آن را به صورت ناقص بیان کرد! همان طور که در پاسخ به اشکال اول گذشت، امامت در قرآن کریم که راهنمای زندگی بشر است ، امری است الهی ، و نه یک امر پیش پا افتاده و عهد الهی به شمار می‌رود ! حال آیا ممکن است انسانی صاحب این عهد الهی شود در حالی که خداوند متعال خود چنین نخواسته و او را به چنین کاری نگمارده است؟! اگر واقعا چنین مقامی تنها با عمل به قرآن به دست می آمد ، چرا ابراهیم برای فرزندان خود طلب این مقام را کرد؟! وی باید به آنها می‌گفت بروید و به همین دستورات الهی عمل کنید تا به مقام امامت برسید!

خلافت اگر الهی بود حضرت علی آن را بی‌ارزش نمی‌دانست!

وی می‌نویسد:

آیا می‌شود چیزی که از منظر امیر مومنان (ع) قدر و منزلتش از عطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از این فراتر، اتمام نعمت و اکمال دین نیز باشد؟!

یا در جای دیگر می‌نویسد:

حکومتی که تاکید فرموده است «زمام شترش را بر گردنش می‌افکند و رهایش می‌سازد».

پاسخ:

اولاً: جالب است که یک آیه به تنهایی می‌تواند پاسخ تمام این اشکالات باشد! یعنی همان آیه مربوط به امامت حضرت ابراهیم علیه‌السلام!

و حتی اگر آیات ابلاغ و اکمال (که در بخش بعدی به آن‌ها خواهیم پرداخت) مربوط به امامت نباشد، ولی در آیه مربوط به حضرت ابراهیم علیه‌السلام به صراحت این مقام «عهد الهی» توصیف شده است! آیا واقعا عهد الهی در نظر امیرمومنان از عطسه یک بز کمتر است؟! آیا مقام کنترل کل عالم، مثل یک شتر است که بند آن را رها می‌کنند که هر جا خواست برود ؟! یا آنچه رها می‌شود تنها خلافتی ظاهری است که رها کردن آن در واقع محروم کردن مردم از نعمتی است که بر آن‌ها واجب بود حق آن را ادا کنند! و نه رها کردن مقام امامت؟! آری خلافتی که زیردستان حضرت در آن، مطیع حضرت نباشند و حضرت نتواند به واسطه آنان حق را برپای دارد، در نزد حضرت از عطسه یک بز نیز کمتر است؛ اما همین خلافت ظاهری نیز اگر موجب توانایی برای گرفتن حق تنها یک مظلوم از ظالم شود، در نزد حضرت ارزشی بس فزون پیدا می‌کند:

33 - ومن خطبة له علیه السلام عند خروجه لقتال أهل البصرة قال عبد الله بن العباس دخلت على أمیر المؤمنین علیه السلام بذی قار وهو یخصف نعله فقال لی ما قیمة هذا النعل فقلت لا قیمة لها ، فقال علیه السلام والله لهی أحب إلی من إمرتکم إلا أن أقیم حقا أو أدفع باطلا

نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج 1 ص 80

ثانیا آنچه در روایت امیرمؤمنان مقام و منزلتش از عطسه یک بز کمتر است،‌ دنیا است و نه خلافت بر مسلمانان! و نویسنده تنها بر روی شنیده های متفرقه خویش مقاله را نوشته است اما درست این خطبه است که :

ولألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز

نهج البلاغة - خطب الإمام علی (ع) - ج 1 ص 37

و این نشانگر دوری نویسنده از متون روایات و تکیه بر شنیده های جلسات افراد معلوم الحالی است که با مطرح کردن این سخنان سال‌ها است که در راه گمراه کردن مردم تلاش می‌کنند!

طلب خلافت الهی کسب قدرت است!

وی می‌نویسد:

«چگونه می‌توان تصور کرد که اندیشه علی (ع) معطوف به کسب و حفظ قدرت بوده است؟!»

پاسخ:

این سخن نیز ناشی از نفهمیدن مقام امامت است! مقام امامت دارا بودن قدرت و خلافت نیست! بلکه به اقرار علمای بزرگ اهل سنت مقام کنترل عالم هستی است! اما نظریه به دنبال قدرت بودن امیرمومنان علی علیه‌السلام، نظریه شیعیان نیست؛ و برخلاف گفته نویسنده، این نظریه توسط معروف‌ترین علمای قدیمی اهل سنت مطرح شده است؛ محمد بن اسماعیل بخاری در این زمینه با مطرح کردن روایتی در مورد شورای شش نفره به نقل از مسور بن مخرمة می‌نویسد:

ثُمَّ دَعَانِی فقال ادْعُ لی عَلِیا فَدَعَوْتُهُ فَنَاجَاهُ حتى إبهار اللَّیلُ ثُمَّ قام عَلِی من عِنْدِهِ وهو على طَمَعٍ وقد کان عبد الرحمن یخْشَى من عَلِی شیئا ... فلما اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ عبد الرحمن ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ یا عَلِی إنی قد نَظَرْتُ فی أَمْرِ الناس فلم أَرَهُمْ یعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ فلا تَجْعَلَنَّ على نَفْسِکَ سَبِیلًا

عبد الرحمن بن عوف مرا فراخواند و به من گفت علی را صدا بزن؛ من نیز چنین کردم؛ او تا نیمه شب با علی سخن گفت؛ و وقتی که علی از نزد او برخواست «طمع» (به خلافت) داشت! ... وقتی که همه جمع شدند ، عبد الرحمن بن عوف (به حضرت علی علیه السلام) گفت: ای علی ، من به امور مردم نگاه کردم و دیدم که کسی را همتای عثمان نمی‌بینند ! مبادا که گمان باطل بورزی (و به دنبال خلافت بروی)

صحیح البخاری  ج 6  ص 2634  ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا

این روایت به خوبی نشان می‌دهد در صدر اول تالیف کتب در نزد اهل سنت، دست‌های پنهانی تلاش برای سیاه کردن چهره نورانی امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه السلام داشته‌اند!

حضرت علی حق الهی غصب شده برای خود نمی‌دید!

نگارنده مقاله می‌نویسد:

5- علی(ع) هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمی‌آورد.

پاسخ:

این سخنان ، ناشی از کم اطلاعی یا مغرض بودن نویسنده است! در روایات صحیح السند شیعه از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام روایت شده است که فرمود:

أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ أَنَّ إِبْلِیسَ ورُؤَسَاءَ أَصْحَابِهِ شَهِدُوا نَصْبَ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ إِیای لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ فَأَخْبَرَهُمْ أَنِّی أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وأَمَرَهُمْ أَنْ یبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.

رسول خدا(ص) به من خبر داد که شیطان و رئیسان اصحاب وی، در غدیر خم که رسول خدا(ص) به امر خداوند من را (به امامت) نصب کرد، حاضر بودند؛ و پیامبر(ص) به مردم خبر داد که من از جانشان بر آن‌ها شایسته‌تر هستم؛ و دستور داد که حاضرین به غائبین خبر برسانند!

الکافی، ج‏8، ص343، ح541.

آیا چنین سخنانی از امیرمومنان علی علیه‌السلام که با سند صحیح در کتاب شریف کافی آمده است، با ادعاهای نگارنده مقاله سازگاری دارد ؟! مگر اینکه نگارنده‌ای که آیات قرآن را تقطیع می‌کرد و ترجمه آن را نیز تحریف می نمود ، اینجا نیز همان روش را به کار برد!

همچنین امیرمؤمنان علی علیه‌السلام، خطبه شقشقیه را بیان کردند که در کتب شیعه و سنی با چندین سند نقل شده است که به حد استفاضه می‌رسد و دیگر نیازی به بررسی سند ندارد را فراموش کرده است که فرمودند:

أما والله لقد تقمصها ابن ابی قحافة ! ... أرى تراثی نهبا!

قسم به خدا که فرزند ابوقحافه به زور لباس خلافت را بر تن خویش کرد ! ... دیدم که میراثم به غارت می‌رود!

یعنی امیرمومنان هم امامت الهی را مطرح کرده‌اند و هم غصب خلافت را !

چرا حضرت علی قیام نکرد

وی می‌نویسد:

«7- اگر امیرالمؤمنین فرمان خدا را بر خلافت خود بعد از رسول اکرم(ص) می‌یافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمی‌کرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟! و آیا از دروازه حکمت و شهر علم نبوی بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تأخیر اندازد؟!»

پاسخ:

اینگونه اشکالات تنها از افرادی خشن و تندخو و بی منطق بر می‌آید! که گمان می‌کنند راه حل تمام مسائل دست به شمشیر بردن است!

البته نویسنده این مقاله می‌توانست به جای امیرمومنان همین مطالب را در مورد رسول خدا(ص) بگوید که «اگر پیامبر فرمان خدا را برای نبوت خویش و تشکیل جامعه اسلامی می‌یافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمی‌کرد که در 13 سالی که در مکه بود یک‌تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد ؟! آیا از پیامبر خدا بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تأخیر اندازد»؟!

چطور چنین سخنانی در مورد پیامبر(ص) نمی‌زنید ؟! با اینکه حضرت 13 سال در مکه شکنجه‌ مسلمان به دست کفار را می‌دید و شهادت مظلومانه مسلمانان را با تمام وجود لمس می‌کرد، اما دست به شمشیر نبرد! آیا این به معنی رسالت نداشتن پیامبر(ص) است؟!

چطور چنین سخنانی در مورد حضرت هارون علیه‌السلام نمی‌زنید که خلافت او برای موسی در قرآن آمده است اما وقتی که طرفداران سامری گوساله را خدای خود قرار دادند ، و به او هجوم آوردند ، دست به شمشیر نبرد و یک‌تنه از حق دفاع نکرد؟!

البته از کسی که این چنین در مورد مقام امامت بنویسد، بعید نیست که فردا مانند احمد کسروی نبوت را نیز زیر سؤال نبرد!

امام زمان قرآن است!

وی می‌نویسد:

همین قرآن کامل و تمام است که قادر است امام و پیشوای امت واقع شود.

پاسخ:

خداوند متعال دو نوع امام برای مردمان قرار داده است:

ا. امامی که از جنس خود آنان است؛ که آیات اشاره به این مطلب گذشت؛ مانند امامت حضرت ابراهیم، حضرت لوط، اسحاق و یعقوب که امامت آنان در قرآن به صراحت آمده است و یا حضرت عیسی و رسول گرامی اسلام(ص) که حتی به اقرار اهل سنت امامت دارند، ولی امامت آنان به صراحت در قرآن نیامده است!

ب. امامی از جنس کتاب، که در قرآن کتاب موسی و برخی دیگر از انبیا نیز امام معرفی شده است.

و طبق روایاتی که اهل سنت و حتی وهابیون آن را صحیح می‌دانند، رسول خدا(ص) به همین مطلب تصریح کرده‌اند که:

4222 - إنی تارک فیکم خلیفتین: کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والأرض وعترتی أهل بیتی وإنهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض قال الشیخ الألبانی: (صحیح)

من در میان شما دو خلیفه بر جای می گذارم، کتاب خدا که ریسمانی است که بین آسمان و زمین کشیده شده است؛ و عترتم اهل بیتم؛ و این دو از تا زمانی که بر حوض وارد شوند از هم جدا نخواهند شد!

صحیح الجامع الصغیر (محمد ناصر الدین الالبانی) ج 1 ص 423

و روایاتی نیز در کتب شیعه و سنی وجود دارد که اگر کسی بدون امام از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا أَسْوَدُ بن عَامِرٍ انا أبو بَکْرٍ عن عَاصِمٍ عن أبی صَالِحٍ عن مُعَاوِیةَ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم من مَاتَ بِغَیرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً

مسند أحمد بن حنبل ج 4 ص 96  ش 16922، اسم المؤلف:  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر

و صحابه پیامبر(ص) از این کلام حضرت، امام انسانی که بتوان با او بیعت کرد برداشت کرده‌اند و نه امامی که کتاب خدا باشد:

1851 وَمَنْ مَاتَ وَلَیسَ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً

هر کس بمیرد و در گردن او بیعت نباشد به مرگ جاهلی مرده است!

صحیح مسلم ج 3 ص 1478 ش 1851، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی

مقام امامت در روایات صحیح السند شیعه

اما برای اینکه مقام امامت و مفهوم آن در نظر خود ائمه علیهم السلام روشن شود، روایتی را که با سند صحیح از امام صادق علیه السلام در مورد امامت نقل شده است بیان می‌کنیم:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فِی خُطْبَةٍ لَهُ یذْکُرُ فِیهَا حَالَ الْأَئِمَّةِ وصِفَاتِهِمْ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ أَوْضَحَ‏ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى‏ مِنْ أَهْلِ بَیتِ نَبِینَا عَنْ دِینِهِ وأَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مِنْهَاجِهِ وفَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ ینَابِیعِ عِلْمِهِ

فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَةِ إِیمَانِهِ وعَلِمَ فَضْلَ طُلَاوَةِ إِسْلَامِهِ‏ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وتَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ مَوَادِّهِ وعَالَمِهِ‏ وأَلْبَسَهُ اللَّهُ تَاجَ الْوَقَارِ وغَشَّاهُ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ یمَدُّ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ لَا ینْقَطِعُ عَنْهُ مَوَادُّهُ ولَا ینَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِجِهَةِ أَسْبَابِهِ ولَا یقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الْعِبَادِ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا یرِدُ عَلَیهِ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الدُّجَى ومُعَمَّیاتِ السُّنَنِ ومُشَبِّهَاتِ الْفِتَنِ

فَلَمْ یزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وتَعَالَى یخْتَارُهُمْ لِخَلْقِهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ مِنْ عَقِبِ کُلِّ إِمَامٍ یصْطَفِیهِمْ لِذَلِکَ ویجْتَبِیهِمْ ویرْضَى بِهِمْ لِخَلْقِهِ ویرْتَضِیهِمْ کُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاماً عَلَماً بَیناً وهَادِیاً نَیراً وإِمَاماً قَیماً وحُجَّةً عَالِماً أَئِمَّةً مِنَ اللَّهِ‏ {یهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ یعْدِلُونَ}‏ حُجَجُ اللَّهِ ودُعَاتُهُ ورُعَاتُهُ عَلَى خَلْقِهِ یدِینُ بِهَدْیهِمُ‏ الْعِبَادُ وتَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ وینْمُو بِبَرَکَتِهِمُ التِّلَادُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَیاةً لِلْأَنَامِ ومَصَابِیحَ لِلظَّلَامِ ومَفَاتِیحَ لِلْکَلَامِ ودَعَائِمَ لِلْإِسْلَامِ جَرَتْ بِذَلِکَ فِیهِمْ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَلَى مَحْتُومِهَا

فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى والْهَادِی الْمُنْتَجَى‏ والْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ واصْطَنَعَهُ عَلَى عَینِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَهُ وفِی الْبَرِیةِ حِینَ بَرَأَهُ ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ یمِینِ عَرْشِهِ مَحْبُوّاً بِالْحِکْمَةِ فِی عِلْمِ الْغَیبِ عِنْدَهُ اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وانْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ بَقِیةً مِنْ آدَمَ وخِیرَةً مِنْ ذُرِّیةِ نُوحٍ ومُصْطَفًى مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وسُلَالَةً مِنْ إِسْمَاعِیلَ وصَفْوَةً مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ لَمْ یزَلْ مَرْعِیاً بِعَینِ اللَّهِ یحْفَظُهُ ویکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِیسَ وجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ‏ ونُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ والْبِرِّ فِی یفَاعِهِ‏ مَنْسُوباً إِلَى الْعَفَافِ والْعِلْمِ والْفَضْلِ عِنْدَ انْتِهَائِهِ مُسْنَداً إِلَیهِ أَمْرُ وَالِدِهِ صَامِتاً عَنِ الْمَنْطِقِ فِی حَیاتِهِ

فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّةُ وَالِدِهِ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ بِهِ مَقَادِیرُ اللَّهِ إِلَى مَشِیئَتِهِ وجَاءَتِ الْإِرَادَةُ مِنَ اللَّهِ فِیهِ إِلَى مَحَبَّتِهِ وبَلَغَ مُنْتَهَى مُدَّةِ وَالِدِهِ فَمَضَى وصَارَ أَمْرُ اللَّهِ إِلَیهِ مِنْ بَعْدِهِ وقَلَّدَهُ دِینَهُ وجَعَلَهُ الْحُجَّةَ عَلَى عِبَادِهِ وقَیمَهُ فِی بِلَادِهِ وأَیدَهُ بِرُوحِهِ وآتَاهُ عِلْمَهُ وأَنْبَأَهُ فَصْلَ بَیانِهِ واسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ وانْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وأَنْبَأَهُ فَضْلَ بَیانِ عِلْمِهِ ونَصَبَهُ عَلَماً لِخَلْقِهِ وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ عَالَمِهِ وضِیاءً لِأَهْلِ دِینِهِ والْقَیمَ عَلَى عِبَادِهِ رَضِی اللَّهُ بِهِ إِمَاماً لَهُمُ اسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ واسْتَحْفَظَهُ عِلْمَهُ واسْتَخْبَأَهُ حِکْمَتَهُ‏ واسْتَرْعَاهُ لِدِینِهِ‏ وانْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وأَحْیا بِهِ مَنَاهِجَ سَبِیلِهِ وفَرَائِضَهُ وحُدُودَهُ فَقَامَ بِالْعَدْلِ عِنْدَ تَحَیرِ أَهْلِ الْجَهْلِ وتَحْییرِ أَهْلِ الْجَدَلِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ‏ والشِّفَاءِ النَّافِعِ بِالْحَقِّ الْأَبْلَجِ والْبَیانِ اللَّائِحِ مِنْ کُلِّ مَخْرَجٍ عَلَى طَرِیقِ الْمَنْهَجِ الَّذِی مَضَى عَلَیهِ الصَّادِقُونَ مِنْ آبَائِهِ فَلَیسَ یجْهَلُ حَقَّ هَذَا الْعَالِمِ إِلَّا شَقِی ولَا یجْحَدُهُ إِلَّا غَوِی ولَا یصُدُّ عَنْهُ إِلَّا جَرِی عَلَى اللَّهِ جَلَّ وعَلَا.

الکافی، ج‏1، ص203.

«امام صادق(ع) در خطبه‏‌اى که ویژگی‌ها و صفات امامان را بیان می‌کند، می‌فرماید:

همانا خداى‏ عز و جل به وسیله ائمه هدى از اهل بیت پیامبر ما دینش را آشکار ساخت و علمش را روشن نمود و براى آنان باطن چشمه‏‌هاى علمش را گشود، هر که از امت محمد حقِ واجبِ امامش را بشناسد، طعم و شیرینى ایمانش را بیابد و فضل خرمى اسلامش را بداند؛ زیرا خداى تبارک و تعالى امام را به پیشوائى خلقش منصوب کرده و بر روزی خواران اهل جهانش حجت قرار داده و تاج وقارش بر سر نهاده و از نور جباریتش به او پرتو افکنده با رشته‏‌اى الهى تا آسمان کشیده که فیوضات خدا از او منقطع نمی‌شود و آنچه نزد خداست جز از طریق واسطه‌های او به دست نیاید و خدا اعمال بندگان را جز با معرفت او نمی‌‌پذیرد. آنچه از امور مشتبه تاریک و سنت‏‌هاى مشکل و فتنه‏‌هاى ناآشکار بر او وارد شود، حکمش را می‌داند.

خداى تبارک و تعالى همواره امامان را براى رهبرى خلقش از اولاد حسین و از فرزندان بلا واسطه هر امامى براى امامت بر می‌گزیند و انتخاب کند و ایشان را براى خلقش می‌بپذیرد و می‌بپسندد، هر گاه یکى از آن‌ها از دنیا برود، از فرزندان او امامى بزرگوار آشکار و رهبرى نوربخش و پیشوایى سرپرست و حجتى دانشمند براى خلقش نصب می‌کند.

آنان از طرف خدا پیشوایند، به حق هدایت می‌کنند و به حق داورى می‌نمایند، حجت‌هاى خدا و دعوت کنندگان به سوى خدایند، از طرف خدا مخلوق را سرپرستى کنند.

بندگان خدا به رهبرى آن‌ها دیندارى می‌کنند و شهرها به نورشان آباد می‌شود و ثروت‌هاى کهنه از برکتشان فزونى می‌یابد، خدا ایشان را حیات مردم و چراغ‌هاى تاریکى و کلیدهاى سخن و پایه‏‌هاى اسلام قرار داده و مقدرات حتمى خدا بر این جارى شده است.

پس امام همان برگزیده، ‌پسندیده، رهبر، محرم اسرار و امید بخشى است که به فرمان خدا قیام کرده‏ است، خدا او را براى این برگزیده و در عالم ذر که او را آفریده، زیر نظر خود پرورانیده و او را همچنان در میان مردم ساخته است، در عالم ذر پیش از آنکه جاندارى پدید آید، امام را مانند سایه‏‌اى در سمت راست عرش آفریده و با علم غیب خود، به او حکمت بخشیده و او را برگزیده و براى پاکیش انتخابش کرده است.

باقى مانده خلافت آدم(ع) به او رسیده و از بهترین فرزندان نوح(ع) است، برگزیده خاندان ابراهیم(ع) و سلاله اسماعیل(ع) و انتخاب شده از عترت(ع) است.

همیشه زیر نظر خدا سرپرستى شده و با پرده خود حفظ و نگهبانیش نموده و دام‌هاى شیطان و لشکرش را از او کنار زده و پیش آمدهاى شب هنگام و افسون جادوگران را از او دور ساخته است، روى آوردن بدى را از او دور کرده است. از بلاها در امان است، از آفت‌ها پنهان است، از لغزش‌ها حفظ شده و از تمام زشتکاری‌ها مصون است.

در جوانى به خویشتن دارى و نیکوکارى معروف است و در پیرى به پاکدامنى و علم و فضیلت منسوب، امامت پدرش به او رسیده و در زمان حیات پدرش از آن گفتار خاموش بوده؛ چون ایام پدرش گذشته و مقدرات و خواست خدا نسبت به او پایان یافته و اراده خدا او را به سوى محبت خود رسانیده و به پایان دورانش رسیده، او در گذشته و امر خدا پس از او به امامی دیگر رسیده، خدا امر دینش را به گردن او نهاده و او را بر بندگانش حجت کرده است. در بلادش سرپرست نموده و به روح خود قوتش داده و از علم خود به او عطا فرموده و از بیان روشن [گفتار حق‏] آگاهش نموده و راز خود بدو سپرده و براى امر بزرگش (رهبرى تمام مخلوق) دعوت فرموده و فضیلت بیان علمش را به او خبر داده و براى رهبرى خلق منصوبش ساخته و بر اهل عالم حجتش نموده و مایه روشنایى اهل‏ دین و سرپرست بندگانش کرده، او را براى امامت خلق پسندیده و راز خود بدو سپرده و بر علم خویش نگهبانش کرده و حکمتش را در او نهفته و سرپرستى دینش را از او خواسته و براى امر بزرگش او را طلبیده و راه‌هاى روشن و احکام و حدود خویش را با او زنده کرده است.

امام هم با نور درخشان و راه حلی مفید، هنگام سرگردانى نادانان و سخن آراستن اهل جدل، به عدالت قیام کرده در حالى که با حق واضح همراه بوده و به راه مستقیمى که پدران درستکارش رفته بودند، گام برداشته است؛ پس حق چنین عالمى را جز بدبخت نادیده نمی‌گیرد و جز گمراه نومید، منکرش نمی‌شود و جز عاصی فرمان خداى جل و علا برایش کارشکنى نمی‌کند».

شبهات در مورد غدیر خم:

آیه اکمال در غدیر نازل نشده است!

نگارنده ادعا می کند که آیات قرآن در غدیر خم به نهایت رسیده و نعمت تمام شده بر مردم، قرآن کامل است!

1- آیات قبل و بعد از آیه فوق موید این معنی است که خداوند پیامبر را موظف می‌کند هر آنچه بر او نازل می‌شود، بی‌کم‌وکاست، ابلاغ کند و در این میان هیچ پیشامد و گزندی وی را از انجام رسالت باز ندارد و بر طغیان و مخالفت و سرکشی کافران اندوهگین نباشد. پس، از سیاق آیات چنین به‌نظر می‌رسد نعمتی که تمام شده است، همان وحی خداوندی (قرآن) و تحقق عینی آن (اسلام) باشد. یعنی اکنون که وحی بدون هیچ نقص و گزندی به مردم ابلاغ شده است، نعمت بر ایشان تمام است.

یا در جای دیگر می‌نویسد:

مراد از «اتمام نعمت» در آیه مذکور، نه حکومت و پیشوایی دنیوی، بلکه اتمام بعثت نبی، نزول، دریافت و ابلاغ بدون کاستی و نقصان قرآن است.

پاسخ :

این مطلب خلاف مسلمات تاریخی و عقیده مشترک بین شیعه و سنی است که بعد از آیه «الیوم اکملت لکم دینکم»  آیات دیگری نیز نازل شده است و حداقل آیات ادامه سوره مائده، بعد از ماجرای غدیر خم نازل شده است !

در صحیح بخاری معتبر‌ترین کتاب اهل سنت آمده است:

حدثنی عبد اللَّهِ بن رَجَاءٍ حدثنا إِسْرَائِیلُ عن أبی إِسْحَاقَ عن الْبَرَاءِ رضی الله عنه قال آخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ کَامِلَةً بَرَاءَةٌ وَآخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ خَاتِمَةُ سُورَةِ النِّسَاءِ «یسْتَفْتُونَکَ قُلْ الله یفْتِیکُمْ فی الْکَلَالَةِ»

آخرین سوره‌ای که به صورت کامل نازل شد ، سوره توبه بود و آخرین آیاتی که نازل شد آیات آخر سوره نساء بود «یستفتنوک قل الله یفتیکم» ...

صحیح البخاری ج 4 ص 1586 ش 4106  اسم المؤلف:  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا

و این آیات در مدینه منوره نازل شده است ، حال چگونه ادعا می‌کند در غدیر خم تمام آیات الهی نازل شده و قرآن کامل شده بود ؟!

جدای از اینکه در کتب اهل سنت ، روایاتی با سند صحیح آمده است که :

ضمرة ابن ربیعة القرشی عن ابن شوذب عن مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن أبی هریرة. قال: من صام یوم ثمان عشرة من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهرا، وهو یوم غدیر خم، لما أخذ النبی صلى الله علیه وسلم بید علی بن أبی طالب فقال: ألست ولی المؤمنین؟ قالوا: بلى یا رسول الله! قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک یا بن أبی طالب أصبحت مولای ومولى کل مسلم، فأنزل الله: «الیوم أکملت لکم دینکم»

از ابوهریره روایت شده است که گفت : هر کس روز 18 ذی الحجة روزه بگیرد، برای او ثواب 60 ماه روزه نوشته می‌شود؛ آن روز ، روز غدیر خم است که پیامبر (ص) دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنین نیستم؟ گفتند: چرا ای رسول خدا! فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی مولای او است؛ عمر بن الخطاب گفت: به به! ای فرزند ابی طالب که مولای من و هر مسلمانی شدی! سپس خداوند آیه نازل کرد که «الیوم أکملت لکم دینکم»!

تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 8، ص 284 ـ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 42، ص 233.

جالب است که اهل سنت، خود این قضیه را با سند صحیح نقل کرده‌اند، اما یک به ظاهر شیعه برای ترویج‌ نظریات وهابیت تلاش می‌کند، بدون هیچ‌دلیلی و تنها با ادعای عدم تناسب با ماجرای غدیر ! منکر این نزول می‌شود!

شبهه در مورد آیه تبلیغ

وی با مطرح کردن شبهه در مورد آیه تبلیغ نیز می‌نویسد:

2- اگر موضوع«بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک» معرفی علی(ع) به خلافت می‌بود، باید بلافاصله در همین جا آن را ذکر می‌فرمود، زیرا خداوند حکیم است و تاخیر بیان از وقت حاجت از حکیم، قبیح.

پاسخ:

مایه تأسف است که این نویسنده وهابی مسلک، به جای اینکه برای فهمیدن مقصود آیه، به روایات صحیح السند اهل سنت و شیعه مراجعه کند، روایات را در این زمینه به کناری افکنده و می‌گوید باید در همین جا در تفسیر آیه به صراحت امامت می‌آمد! ولی او فراموش کرده است که خداوند متعال فرموده است «لتبین للناس ما نزل الیهم»؛ یعنی بیان و تفسیر آیات قرآن کار رسول خدا (ص) است و رسول خدا (ص) نیز در غدیر خم این آیه را برای مردم به صورت کامل توضیح داده‌اند!

ابن عساکر شافعی با سند معتبر نقل می‌کند که:

أخبرنا أبو بکر وجیه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهری أنا أبو محمد المخلدی أنا أبو بکر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهیم الحلوانی نا الحسن بن حماد سجادة نا علی بن عابس عن الأعمش وأبی الجحاف عن عطیة عن أبی سعید الخدری قال نزلت هذه الایة «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک» على رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب

از ابوسعید خدری روایت شده است که آیه «یا أیها الرسول بلغ...» در غدیر خم در مورد حضرت علی علیه‌السلام بر پیامبر (ص) نازل شد!

تاریخ مدینة دمشق  ج 42 ص 237 ، اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله الشافعی الوفاة: 571، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری

البته باید از این نویسنده پرسید که تأخیر بیان از وقت حاجت به چه معنی است وقتی که در همان غدیر خم برهمگان مشخص شده است که این آیه در مورد حضرت علی علیه‌السلام است؟!

شأن نزول آیه ابلاغ و اکمال در روایات صحیح شیعه

شیخ کلینی در کتاب کافی نقل می‌کندکه امام باقر(ع) برای اثبات امامت امیرمؤمنان(ع) به آیات قرآن و حدیث شریف غدیر استدلال کرده و می‌فرماید:

أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایةِ عَلِی وأَنْزَلَ عَلَیهِ {إِنَّما وَلِیکُمُ‏ اللَّهُ‏ ورَسُولُهُ والَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ ویؤْتُونَ الزَّکاةَ} وفَرَضَ وَلَایةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یدْرُوا مَا هِی فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَنْ یفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ والزَّکَاةَ والصَّوْمَ والْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ وتَخَوَّفَ أَنْ یرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وأَنْ یکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ ورَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وجَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ إِلَیهِ {یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ‏ مِنْ رَبِّکَ وإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ واللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}‏ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایةِ عَلِی(ع) یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وأَمَرَ النَّاسَ أَنْ یبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.

قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَینَةَ قَالُوا جَمِیعاً غَیرَ أَبِی الْجَارُودِ وقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وکَانَتِ الْفَرِیضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ الْأُخْرَى وکَانَتِ الْوَلَایةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وجَلَ‏ {الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏ وأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی} قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ یقُولُ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَیکُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِیضَةً قَدْ أَکْمَلْتُ لَکُمُ الْفَرَائِضَ.

الکافی، ج1، ص289

خداوند عز وجل به رسول خود را به پذیرفتن و ابلاغ ولایت على(ع) دستور داد و آیه زیر را برای پیامبرش نازل کرد:

«همانا ولى شما خدا است و رسولش و آنان که گرویدند و نماز را برپا داشتند و در حال رکوع زکات را پرداختند»

و خدا ولایت اولوالامر را واجب کرد. اما مردم نمی‌دانستند که ولایت چیست، اولو الامر کیست؟ خداوند به رسول خود دستور داد ولایت را براى آن‌ها شرح دهد؛ همان طور که نماز و زکات و روزه و حج را شرح داده بود.

هنگامی که این دستور از طرف خدا ابلاغ شد، دل پیامبر تپید و نگران شده که مردم از دین خداوند بازگردند و او را تکذیب کنند. ایشان دل تنگ شده و به خداوند عز ول رجوع کردند، خدا به ایشان وحى کرد: « اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مى‏دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى‏کند». رسول خدا(ص) امر خداى تعالى را اعلام کرد و در روز غدیر خُم براى ابلاغ ولایت على(ع) اقدام کرد. مردم را به نماز جماعت دعوت کرد و ولایت علی(ع) را به مردم ابلاغ کرد تا حاضران به غائبان برسانند.

عمر بن اذینه گفته: همه راویان به غیر از ابو الجارود (در اینجا) روایت می‌کنند که:

امام باقر(ع) فرمودند: فریضه‌ها و واجبات یکی پس از دیگری نازل مى‏شدند، اما ولایت آخرین فریضه‌ای بود که خداوند عز و جل آن را واجب کرده و در قرآن در باره آن فرموده:

«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم» امام فرمودند: خدای عز و جل مى‏فرماید: پس از ولایت فریضه دیگری برای شما نازل نمی‌کنم، من فرائض شما را کامل کردم‏».

غدیر معرفی نامزد است و نه تعیین خلیفه!

حال که معنی روایت غدیر در نظر شیعه و سنی مشخص شد نگاهی به شبهه دیگر نویسنده می‌اندازیم ؛ وی می‌گوید:

پیام غدیر از سوی رسول آزادی و رهایی و عدل، معرفی ولی و امام مردم است تا قیام قیامت، نه تعیین و نصب حاکم سیاسی برای مدتی کوتاه

پاسخ:

آیا تعیین حضرت علی علیه‌السلام به عنوان یک نامزد، این همه تبریک و تهنیت در بر دارد؟! مگر نویسنده ادعا نمی‌کند که حضرت علی(ع) خود واجد این صفات بوده است؛ معنی این سخن آن است که حضرت، در واقع نامزد این مقام بوده است چه پیامبر (ص) ابلاغ می‌کردند و چه نمی‌کردند! اما این مطلب نه با آیه اکمال سازگاری دارد و نه با آیه تبلیغ؛ و نه با تبریک گفتن خلیفه دوم به حضرت علی(ع)؛ و نه با بیعت مردمان با حضرت! چون هیچ‌کس به صرف نامزدی کسی به خلافت با او بیعت نمی‌کند!

در کتاب قرب الاسناد با سند صحیح چنین از امام صادق(ع) روایت می‌کند که :

186 - حدثنی السندی بن محمد قال : حدثنی صفوان بن مهران الجمال ، عن صفوان الجمال قال : قال أبو عبدالله علیه السلام:

" لما نزلت هذه الآیة فی الولایة ، أمر رسول الله صلى الله علیه وآله

بالدوحات فی غدیر خم فقمن ، ثم نودی : الصلاة جامعة ، ثم قال .

أیها الناس ، من کنت مولاه فعلی مولاه ألست أولى بکم من أنفسکم ؟

قالوا : بلى ، قال : من کنت مولاه فعلی مولاه رب وال من والاه ، وعاد من عاداه .

ثم أمر الناس یبایعون علیا ، فبایعه لا یجئ أحد إلا بایعه

وقتی که این آیه برای ولایت نازل شد، رسول خدا(ص) دستور دادند که زیر چند درخت که در غدیر خم بود جارو شود؛ سپس دستور دادند که همگان جمع شوند و فرمودند: ای مردم «هرکس که من مولای او هستم علی مولای او است! آیا من بر جان شما از شما شایسته‌تر نیستم؟ گفتند: آری! ای رسول خدا! باز فرمودند: هر کس من مولای او هستم علی مولای او است؛ خدایا هر کس که دوستدار او است دوست بدار و هر کس که دشمن او است دشمن بدار ، سپس به مردم دستور دادند که با حضرت علی بیعت کنند؛ و همگان آمدند و با حضرت بیعت کردند!

قرب الاسناد - الحمیری القمی - ص 56

ارتباط حضرت علی با خلفای پیش از خود

حضرت علی و دفاع از ابوبکر و عمر

وی با مطرح کردن شبهاتی در این‌ زمینه می‌نویسد:

او به عدم انتخاب خود در شورای سقیفه هیچ اعتراضی ندارد

6- رفتار علی (ع) با هر سه خلیفه پیش از خود و به‌ویژه ابوبکر و عمر... که وی آن‌ها را کسانی نمی‌پندارد که سخن پیامبر را بر زمین زده و حکومت را غصب کرده باشند!

همکاری‌های شگفت‌انگیز علی (ع) با خلفا، که بارها از جانب خودشان مورد تاکید قرار گرفته، آن چنان مشفقانه است که جای هیچ شائبه‌ای باقی نمی‌گذارد.

به عنوان نمونه، در کتاب الغارات ثقفی شیعی از قول امیرالمومنین علی(ع) آورده است که: «چون رسول خدا (ص) فرائضی را که بر عهده اوست به انجام رسانید، خداوند عزوجل او را از این جهان فانی به دیار باقی برد، صلوات خدا و رحمت و برکاتش بر او باد، سپس مسلمین دو نفر امیر شایسته را جانشین او کردند و آن دو امیر به کتاب و سنت عمل کرده و سیره خود را نیکو کرده و از سنت و روش رسول خدا(ص) تجاوز نکردند آنگاه خدای عزوجل ایشان را قبض روح کرد. خداوند ایشان را مورد مرحمت قرار دهد.»

پاسخ :

همانطور که در بخش‌های قبل گذشت ، حضرت علی(ع) خلافت خلفای قبل از خویش را غیر مشروع می‌دانست ؛ همچنین در صحیح مسلم از معتبر‌ترین کتب اهل سنت آمده است که حضرت علی(ع) ابوبکر و عمر را «دروغگو بدکار حیله گر و خیانتکار می دانست»!

البته این روایت در کتب اهل سنت است و تنها از باب الزام به آن استدلال می‌شود!

اما تنها مدرک ارائه شده توسط نویسنده مقاله برای این ادعای خویش یعنی مدح خلفای قبل توسط حضرت علی(ع)، نامه‌‌‌ای است که در کتاب الغارات ثقفی آمده است!

اما کتاب الغارات ثقفی ، همان طور که در مقدمه محقق آن آمده است:

اولا: نسخه‌ معتبری از این کتاب موجود نیست

ثانیا: تنها نسخه موجود دچار اغلاط و اشکالات فراوان متنی است!

حال نویسنده این مقاله به جای استناد به ادله متقن و روایات معتبر، به منبعی رو کرده است که نه اصل آن ثابت است و نه متن آن ! و جالب اینجا است که ادعای بی طرفی نیز دارد!

حضرت به سیره ابوبکر و عمر اعتراض نداشتند!

وی در بخشی دیگر که بیشتر به لطیفه می‌ماند، نوشته است:

تمام اعتراض وی معطوف به نگرش حذفی بوده است. یعنی این‌که خلیفه یا هرکس دیگری دامنه اختیار مردم را تنگ کند. مثلا این‌که خلیفه، خلیفه بعد از خود را نصب کند، یا به‌گونه‌ای عمل کند که نتیجه برآیند آرا، انتخاب فرد خاصی باشد.

پاسخ:

ظاهرا وی فراموش کرده است که حضرت علی(ع) سنت خلفای پیش از خود را سنت آل فرعون معرفی می‌کنند:‌

حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَى الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَیرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ أَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْیا رَاکِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَاین .

 نهج البلاغه للشیخ محمد عبده: 35/2 الخطبة 150، شرح نهج البلاغه: 132/9.

پس از رحلت جانگداز رسول اکرم‏(ص)، گروهى به گذشته جاهلى خود بازگشتند و با پیمودن راه هاى گوناگون گمراه شدند و بر آرا و اندیشه هاى نادرست خود اعتماد نمودند و از غیر خویشان پیروى نمودند، و از وسیله هدایت و رستگارى یعنى اهل بیت که مأمور به دوستى آن بودند، دورى کردند.(قل لا أسئلکم علیه أجراً الاّ المودة فى القربى) و ساختمان اسلام و ایمان را از جایگاه استوارش انتقال داده آن را در جایى که سزاوار نبود پایه ریزى کردند.

آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه‏ جو شدند و سرانجام در سرگردانى فرو رفته و در غفلت و مستى، به روش و آیین فرعونیان درآمدند، از همه بریده و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دین گسستند.

یا در کتاب شریف کافی نیز روایتی است که سند آن صحیح بوده و حضرت در آن بیش از 20 مورد از بدعت‌های خلفای قبل از خود را بیان می‌کنند:

 عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَیمِ بْنِ قَیسٍ الْهِلَالِی قَالَ خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِی ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیا فَإِنَّ الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٍ تُبْتَدَعُ یخَالَفُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ یتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا

أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ یکُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یخَفْ عَلَى ذِی حِجًى لَکِنَّهُ یؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیمْزَجَانِ فَیجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ یسْتَوْلِی الشَّیطَانُ عَلَى أَوْلِیائِهِ وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى

إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) یقُولُ کَیفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْکُمْ فِتْنَةٌ یرْبُو فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ یجْرِی النَّاسُ عَلَیهَا وَ یتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُیرَ مِنْهَا شَی‏ءٌ قِیلَ قَدْ غُیرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْکَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِیةُ وَ تُسْبَى الذُّرِّیةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ کَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ کَمَا تَدُقُّ الرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ یتَفَقَّهُونَ لِغَیرِ اللَّهِ وَ یتَعَلَّمُونَ لِغَیرِ الْعَمَلِ وَ یطْلُبُونَ الدُّنْیا بِأَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِیعَتِهِ

فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِی أَعْمَالًا خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) مُتَعَمِّدِینَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِینَ لِعَهْدِهِ مُغَیرِینِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّى أَبْقَى وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِی الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ إِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)

أَرَأَیتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِیمَ (علیه‌السلام) فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَهُ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)

وَ رَدَدْتُ فَدَکاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (علیها‌السلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) کَمَا کَانَ وَ أَمْضَیتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)‏ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَایا مِنَ الْجَوْرِ قُضِی بِهَا

وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَیرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُکْمَ فِی الْفُرُوجِ وَ الْأَحْکَامِ وَ سَبَیتُ ذَرَارِی بَنِی تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَیبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِینَ الْعَطَایا

وَ أَعْطَیتُ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)‏ یعْطِی بِالسَّوِیةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ وَ أَلْقَیتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّیتُ بَینَ الْمَنَاکِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ کَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ

وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) إِلَى مَا کَانَ عَلَیهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِیهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخُفَّینِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبِیذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَینِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّکْبِیرِ عَلَى الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏

وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فِی مَسْجِدِهِ مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُکْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَى الطَّلَاقِ عَلَى السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا

وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَى مَوَاقِیتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَایا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّی

وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا یجْتَمِعُوا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِی  فَرِیضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِی النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یقَاتِلُ مَعِی یا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُیرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ ینْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ یثُورُوا فِی نَاحِیةِ جَانِبِ عَسْکَرِی

مَا لَقِیتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ وَ أَعْطَیتُ مِنْ ذَلِکَ سَهْمَ ذِی الْقُرْبَى الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یوْمَ الْفُرْقانِ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ

فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِی الْقُرْبَى الَّذِی قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَقَالَ تَعَالَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فِینَا خَاصَّةً کَی لا یکُونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِی ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِیهُ (صلی الله علیه وآله وسلم)

وَ لَمْ یجْعَلْ لَنَا فِی سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً أَکْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ أَکْرَمَنَا أَهْلَ الْبَیتِ أَنْ یطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَکَذَّبُوا اللَّهَ وَ کَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا کِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِی أَهْلُ بَیتِ نَبِی مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِینَا بَعْدَ نَبِینَا (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ

الکافی  للشیخ الکلینی، ج 8، ص 58، شماره 21.

امیرمؤمنان خطبه‌ای خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا(ص) درود فرستادند؛ سپس فرمودند : آگاه باشید که من از شما در مورد دو خصوصیت بیش از سایر خصوصیت‌ها نگرانم ؛ تبعیت از هوای نفس و آرزوهای دراز؛ آگاه باشید که تبعیت از هوای نفس راه حق را می بندد و آرزوهای بلند، سبب فراموشی آخرت می‌شود. آگاه باشید که دنیا بار سفر بسته و ( از انسان) دور می‌شود و آخرت بار سفر بسته و نزدیک می‌شود؛ ولی فرزندان هر دو یکی است ( هر دو نظر به انسان دارند ) پس از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ به درستی که امروز زمان کار است و حسابی در کار نیست و فردا زمان حساب است و کاری در میان نیست؛ و به درستی که شروع فتنه‌ها از هوای نفسی است که انسان به دنبال آن می‌رود و بدعت‌هایی است که به صورت قانون در می آید و در آن با حکم خدا مخالفت می‌شود و عده‌‌ای از مردم در آن عده ای دیگر را به کار می‌گمارند.

آگاه باشید که حق اگر (از باطل) جدا شود، هیچ اختلافی نخواهد بود و اگر باطل نیز جدا شود بر هیچ صاحب عقلی مخفی نخواهد ماند؛ اما از این مقداری و از آن مقداری گرفته و آن دو را با هم مخلوط می گردانند پس با یکدیگر ظاهری آراسته پیدا می کنند. آنجاست که شیطان بر یاوران خویش مسلط می گردد و کسانی نجات می‌یابند که خداوند برای ایشان از پیش نیکی فرستاده باشد؛ به درستی که از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمودند: چگونه خواهید بود در زمانی که فتنه ها از چشم شما پوشیده مانده و در میان شماست ؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پیر می‌شود؛ در میان مردم جریان دارد ولی مردم آن را سنت خویش قرار می دهند و اگر چیزی از آن را تغییر دهند می‌گویند: سنت را تغییر دادید و بر مردم کار ناپسندی وارد شده است!!!

سپس امتحان سخت‌تر می‌شود و مردمان را اسیر می‌کند و فتنه را بر ایشان می‌کوباند همان طور که آتش، چوب را می‌کوباند و همان طور که سنگ آسیا، تفاله‌ها را می‌کوباند و برای غیر خدا به دنبال دین می‌روند و برای غیر علم به دنبال دانش می‌روند و دنیا را با کارهای اخروی طلب می‌کنند.

سپس رو به مردم کرده، در حالی که عده ای از بستگان و نزدیکان و شیعیانش گرد او بودند، فرمود:

خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آن‌ها وادار کنم و آن‌ها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود، لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می‌مانم و یا با عده کمی از شیعه‌ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم – را می‌دانند .

به من خبر دهید اگر دستور می‌دادم که مقام ابراهیم (ع) را به همان مکانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار داده بود، بازگردد.

و فدک را به ورثه فاطمه باز می‌گرداندم و مقدار پیمانه (برای کشیدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز می‌گرداندم؛ و زمین‌های هدیه رسول خدا(ص) را که به عده‌ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان می‌دادم.

و خانه جعفر را به ورثه‌اش باز می‌گرداندم و آن را از مسجد خراب می کردم ( زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند) ؛ و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده‌اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان باز می‌گرداندم !!! .

و حکم (خدا) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ایشان جاری می‌کردم و مردمان بنی تغلب را به اسارت می‌گرفتم (زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند)

و آن مقدار از زمین‌های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است، باز می‌گرداندم (زیرا این زمین‌ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است؛ یعنی برای گرفتن بیشتر زمین‌های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده‌ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد) .

 و دفاتر هدیه‌های ماهانه را پاک می‌کردم (زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود)

و همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقسیم می‌کرد، همان طور یعنی به صورت مساوی(اموال را بین مردم) تقسیم می‌نمودم.

و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را کنار می‌انداختم (زیرا با آن مقدار هدیه‌های رسول خدا به خود را افزایش می‌دادند)؛ و ازدواج‌ها را یکسان قرار می‌دادم، (زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد، اما رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمودند: مسلمان کفو مسلمان است).

و خمس مربوط به رسول خدا را همان طور  که خداوند عز وجل دستور داده است جاری می‌نمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می‌دانستند).

و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می‌بستم(هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود، بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد).

و درهایی را که بسته شده بود باز می‌نمودم (رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیرمؤمنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت) و مسح از روی کفش را حرام می‌نمودم( خلفا این کار را جایز دانستند).

و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می‌ساختم(خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند) و دستور می‌دادم که همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جایز بدانند و دستور می‌دادم که بر جنازه (هنگام نماز میت) پنج تکبیر بگویند (خلفا چهار تکبیر می‌گفتند)

و مردم را وادار می‌نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را (در نماز) بلند بگویند؛ و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیرون (تبیعد) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند، بیرون می‌نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند!!!)

و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می‌آوردم (عده‌ای از صحابه جایگاه و خانه‌ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود، اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند).

و مردم را بر حکم قرآن وادار می کرده و ایشان را وادار می کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد، اما خلفا حکم هر دو را بر عکس نمودند) و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می گرداندم (صدقات باید بر گروه‌های مختلفی تقسیم می‌شد، اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می‌دادند)؛

و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش (در مورد نماز ) و روش خویش (در مورد غسل) و جایگاه خویش (در مورد وضو) باز می‌گرداندم (زیرا نمازهای یومیه را می‌توان در سه وقت خواند، اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند، زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می‌شد و برعکس نمودند، بعضی از سر باید مسح میشد آن را نیز تغییر دادند، پا نیز باید مسح می‌شد آن را شستند)

و مردمان نجران را به محل خویش باز می‌گرداندم (از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند، اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است: لشگر اسامه را راهی کنید و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند، کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند).

و اسیران فارس و باقی ملت‌ها را به کتاب خدا و سنت رسول او باز می‌گرداندم (ایشان دستور دادند که هیچ برده‌ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد، مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت، حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آ‌ن‌ها خلاف احکام اسلامی بود) در این صورت از گرد من پراکنده می‌شدند.

قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عده‌ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند، ندا دادند: ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز  مستحبی در ماه رمضان باز می‌دارند!!!

و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همان گونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.

و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می‌دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که  اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی (حق از باطل)، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند (و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید).

پس قسم به خدا ما همان بستگان(رسول خدا) هستیم، کسانی هستیم که خداوند ما را  با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است: (این خمس) برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است و این آیه را در مورد ما نازل کرد؛ تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را (از آن) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید، در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا؛ به درستی که خداوند صاحب عقوبت شدیدی است، برای کسانی که به ایشان ظلم کند؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بی‌نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده‌اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد؛ و بدین سبب فرستاده‌اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفی های مردمان (صدقه) بخوراند.

پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می‌گفت، انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم

نتیجه‌گیری

1. واضح شد که نگارنده که تفکر وهابیت درون‌شیعی را دارد و با زیر سؤال بردن عقاید شیعه از یک سو و مطرح کردن مسائلی بر ضد اهل سنت از سوی دیگر که موجب درگیری بین شیعه و سنی را فراهم می‌سازد، تلاش برای برهم زدن وحدت بین مسلمانان و تخریب عقیده شیعیان را دارد.

2. نویسنده هم به عقاید اهل سنت جسارت کرده است (که به فرموده صریح مقام معظم رهبری خیانت است) و هم نسبت به شیعیان الفاظ توهین آمیز به کار برده است.

3. نویسنده آیات قرآن را به صورت ناقص و تقطیع شده ذکر کرده و ترجمه آن را به صورت تحریف شده بیان می‌کند.

4. نویسنده به هیچ منبع معتبری در مقاله خویش استدلال نکرده است و تنها و تنها به مصادری که بدون سند هستند و یا هیچ نسخه صحیح از آنها وجود ندارد ارجاع می‌دهد!

5. بسیاری از اشکالات نویسنده، به نوعی اشکال به نبوت به حساب می‌آید و سابقه چنین افرادی، دقیقاً مانند سابقه کسروی‌ها است!

  • ۹۲/۰۸/۰۴
  • ممسوس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی