پروانه شو ...
روزی
سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن
از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد.
ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته
شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد . آن شخص خواست به پروانه کمک کند و با یک
قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیف و بالهایش
چروکیده بودند.
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت
پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز کند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعکس ، پروانه
ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند .
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد .
نتیجه اخلاقی داستان :
گاهی اوقات در زندگی فقط به کمی تقلا نیاز داریم. اگر خداوند
مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم ؛ به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر
گز نمی توانستیم پرواز کنیم .
بارها شده زمین خوردیم ، به زمین و زمان چیز گفتیم
و ... . اما تا حالا شده یک بار به این حوادث از یک پله بالاتر بنگریم ؟
قطعا به نفعمان بوده و برای پرواز ما به سوی مقصد نهایی لازم است مگر نخواهیم بپریم ! و این را بدان که قطعا خدای از مادر مهربان تر ، خیر من و شما را می خواهد .
- ۹۲/۰۵/۳۰